ماشینی

/mASini/

برابر پارسی: افزارواره

معنی انگلیسی:
machine, mechanical, robotic, machine - made, engine - driven, typed

لغت نامه دهخدا

ماشینی. ( ص نسبی ) منسوب به ماشین. و رجوع به ماشین شود. || جنسهایی که با ماشین ساخته و تهیه می شود مشروط بر آنکه نوع دستی و غیرماشینی آن نیز موجود باشد. ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ).
- برنج ماشینی ؛ برنجی که به وسیله ماشین پوست آن گرفته و تمیز می شود. مقابل برنج دنگی.
- نان ماشینی ؛ نانی که به وسیله ماشین تهیه و پخته می شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به ماشین . ۱- جنسی که با ماشین ساخته و تهیه شود یا برنج ماشینی . برنجی که بوسیل. ماشین پوست آن گرفته وتمیز میشود مقابل برنج دنگی . یا نان ماشینی . نانی که بوسیل. ماشین تهیه و پخته شود . ۲- مانندماشین : ماشینی کار میکند .

فرهنگ معین

(ص . ) ۱ - مربوط یا منسوب به ماشین . ۲ - انجام شده یا ساخته شده به وسیلة ماشین . ۳ - همانند ماشین .

فرهنگستان زبان و ادب

{mechanized, mécanisé (fr. )} [علوم مهندسی، عمومی] ویژگی آنچه به جای نیروی انسان و حیوان، با استفاده از ماشین تولید یا بازتولید شده باشد

مترادف ها

mechanic (صفت)
مکانیکی، هنرور، ماشینی، غیر فکری

mechanical (صفت)
مکانیکی، هنرور، ماشینی، غیر فکری

mechanized (صفت)
ماشینی، ماشینی شده

typed (صفت)
مطبوع، ماشینی

فارسی به عربی

میکانیکی

پیشنهاد کاربران

بپرس