ماسوی . [ س َ وا ] ( ع اِ مرکب ) ۞ ماسوا. جز. بغیر از: کلالة؛ ماسوای پدر و پسر است . ( منتهی الارب ) .
- ماسوی اﷲ ؛ جز خدا. خلق . مخلوق . ممکنات . ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . و رجوع به ماسوا شود.
... [مشاهده متن کامل]
[ س َ ] ( ع اِ مرکب ) مأخوذ از تازی بیرون از و خارج از و بغیر و جز آن و علاوه بر آن و باضافه . ( ناظم الاطباء ) . و رجوع به معنی دوم «ما» شود. || آنچه سوای ذات باری تعالی است و آن همه ٔ موجودات و مخلوقات است . ( غیاث ) ( آنندراج ) : خالد ندانست که سیف اﷲ مقتول شمشیر ماسوا و مقهور سنان و تیر اعدا نگردد. ( ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 458 ) . و رجوع به ماسوی شود.
شاهدی امروزی
"نام زیبایت خلیج فارس تا روز جزاست ای سراپا شور نامت بهترین در ماسواست".
نیز:
کلاله . [ ک َ ل َ ] ( ع ص ، اِ ) مردی که نه ولد باشد او را نه والد. ( منتهی الارب ) . آنکس که او را فرزند و پدر نباشد. ( از اقرب الموارد ) . || آنکه لاصق نباشد از نسب . ( منتهی الارب ) . آنکس که از راه نسب پیوستگی نداشته باشد. ( از اقرب الموارد ) . || آنکه نسب او محیط نسب تو باشد مثل پسر عم و مانند آن یا آن برادری مادری است یا پسران عم دورتر. یا ماسوای پدر و پسر است یا عصبه ای که با ایشان برادران مادری وارث باشند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . و فی الصحاح والعرب تقول : «هو ابن عم الکلالة و ابن عم کلالة اذا لم یکن لحّاو کان رجلامن العشیرة» . ( از اقرب الموارد ) . و عرب در جائی که پسر عموی نسبی باشد گوید: «هوابن عمی لحّا». ولی اگرنسبی نباشد و از عشیره باشد گویند «ابن عمی کلالة» و«ابن عم الکلالة». ( منتهی الارب ) . میراث بر جز پدر و مادر و فرزندان . ( ترجمان القرآن ) . پسر نیای دور. ( محمودبن عمر ) . میراث بران دون پدر و پسر. ( مهذب الاسماء ) : این معنی از اجداد و کلاله به میراث بدو نرسیده است بلکه از پدر یافته است . ( تاریخ قم ص 7 ) . || در اصطلاح فقهی ، برادر و خواهر متوفا است چه پدری تنها و چه مادری تنها و چه پدری و مادری ، که بر رویهم کلالات ثلث خوانده می شوند. برادر و خواهر پدری را«کلاله ٔ ابی » و برادر و خواهر مادری را «کلاله ٔ امی » و برادر و خواهر پدر و مادری را «کلاله ٔ ابوینی » گویند. و حکم آنان از جهت ارث بردن در حال اجتماع باهم و در حال انفراد و همچنین از جهت حاجت بودن برای ارث ابوین مفصل در کتب فقهی آمده است . در قرآن در دومورد از کلاله یاد شده است : و ان کان رجل یورث کلالة اَوِ امْرَاَةٌ و له اخ او اخت فلکل واحد منهماالسدس . ( قرآن 12/4 ) . یستفتونک قل اﷲ یفتیکم فی الکلالة ان امرؤ هلک لیس له ولد و له اخت فلها نصف ماترک و هو یرثها ان لم یکن لها ولد فان کانتا اثنتین فلهما الثلثان مما ترک و ان کانوا اخوة رجالاً و نساء فللذکر مثل حظالانثیین . ( قرآن 176/4 ) . و در تفسیر «کلاله » سخنهاست . ابوالفتوح رازی در تفسیر خود آرد. و درکلاله خلاف کردند؛ ضحاک و سدی گفتند موروث منه باشد یعنی مرده . سعید جبیر گفت : وارثان باشند. نضربن شمیل گفت : مال موروث باشد. و روایت کرده اند که : مردی رسول را علیه السلام پرسید از کلاله ، رسول علیه السلام آیه ٔ آخر این سوره را برخواند. مرد گفت : زیاده کن . رسول علیه السلام گفت : «لست بزایدک حتی ازاد» من زیاده نکنم تا مرا زیاده نکنند. شعبی گفت که از ابوبکر پرسیدند که : کلاله چه باشد؟ گفت : بگویم اگر صواب باشد از خدای بود و اگر خطا بود از من و شیطان و خدای تعالی از آن بری است ، هر وارثی باشد که نه پدر بود و نه فرزند. چون به عهد عمر رسید. عمر را پرسیدند، گفت من شرم دارم که مخالفت ابوبکر کنم همان گویم که او گفت . طاوس گفت : «مادون الولد» هر که جز فرزند بود. حکم گفت : هر که جز پدر پدر بود. عطیه گفت : برادران پدری باشند. جابربن عبداﷲ گفت : من گفتم یا رسول للّه وارثان من دوخواهرند مرا چگونه میراث گیرند. خدای تعالی این آیه فرستاد. یستفتونک فی الکلاله الخ . و امیرالمؤمنین علی ( ع ) گفت : برادران و خواهران باشند از پدر و مادر وآنان را که در آن آیه ذکر است از مادر باشند و آنانکه در آخر سوره ذکر است از پدر و مادر یا از پدر، علی ماجاء فی اخبارنا. تفسیر ابوالفتوح چ قمشه ای ج 3 ص 126 ) . و رجوع به شرایع و تبصره ٔ علامه ، کتاب ارث شود.
- کلاله ٔ ابوینی ؛ برادر و خواهر پدر و مادر میت .
- کلاله ٔ ابی ؛ برادر و خواهر پدری میت .
- کلاله ٔ امی ؛ برادر و خواهر مادری میت و در هر سه ترکیب رجوع به کلاله شود.
نیز
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
کاین چنین رفته ست در عهد ازل تقدیر ما
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما
با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
دیوان حافظ
- ماسوی اﷲ ؛ جز خدا. خلق . مخلوق . ممکنات . ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . و رجوع به ماسوا شود.
... [مشاهده متن کامل]
[ س َ ] ( ع اِ مرکب ) مأخوذ از تازی بیرون از و خارج از و بغیر و جز آن و علاوه بر آن و باضافه . ( ناظم الاطباء ) . و رجوع به معنی دوم «ما» شود. || آنچه سوای ذات باری تعالی است و آن همه ٔ موجودات و مخلوقات است . ( غیاث ) ( آنندراج ) : خالد ندانست که سیف اﷲ مقتول شمشیر ماسوا و مقهور سنان و تیر اعدا نگردد. ( ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 458 ) . و رجوع به ماسوی شود.
شاهدی امروزی
"نام زیبایت خلیج فارس تا روز جزاست ای سراپا شور نامت بهترین در ماسواست".
نیز:
کلاله . [ ک َ ل َ ] ( ع ص ، اِ ) مردی که نه ولد باشد او را نه والد. ( منتهی الارب ) . آنکس که او را فرزند و پدر نباشد. ( از اقرب الموارد ) . || آنکه لاصق نباشد از نسب . ( منتهی الارب ) . آنکس که از راه نسب پیوستگی نداشته باشد. ( از اقرب الموارد ) . || آنکه نسب او محیط نسب تو باشد مثل پسر عم و مانند آن یا آن برادری مادری است یا پسران عم دورتر. یا ماسوای پدر و پسر است یا عصبه ای که با ایشان برادران مادری وارث باشند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . و فی الصحاح والعرب تقول : «هو ابن عم الکلالة و ابن عم کلالة اذا لم یکن لحّاو کان رجلامن العشیرة» . ( از اقرب الموارد ) . و عرب در جائی که پسر عموی نسبی باشد گوید: «هوابن عمی لحّا». ولی اگرنسبی نباشد و از عشیره باشد گویند «ابن عمی کلالة» و«ابن عم الکلالة». ( منتهی الارب ) . میراث بر جز پدر و مادر و فرزندان . ( ترجمان القرآن ) . پسر نیای دور. ( محمودبن عمر ) . میراث بران دون پدر و پسر. ( مهذب الاسماء ) : این معنی از اجداد و کلاله به میراث بدو نرسیده است بلکه از پدر یافته است . ( تاریخ قم ص 7 ) . || در اصطلاح فقهی ، برادر و خواهر متوفا است چه پدری تنها و چه مادری تنها و چه پدری و مادری ، که بر رویهم کلالات ثلث خوانده می شوند. برادر و خواهر پدری را«کلاله ٔ ابی » و برادر و خواهر مادری را «کلاله ٔ امی » و برادر و خواهر پدر و مادری را «کلاله ٔ ابوینی » گویند. و حکم آنان از جهت ارث بردن در حال اجتماع باهم و در حال انفراد و همچنین از جهت حاجت بودن برای ارث ابوین مفصل در کتب فقهی آمده است . در قرآن در دومورد از کلاله یاد شده است : و ان کان رجل یورث کلالة اَوِ امْرَاَةٌ و له اخ او اخت فلکل واحد منهماالسدس . ( قرآن 12/4 ) . یستفتونک قل اﷲ یفتیکم فی الکلالة ان امرؤ هلک لیس له ولد و له اخت فلها نصف ماترک و هو یرثها ان لم یکن لها ولد فان کانتا اثنتین فلهما الثلثان مما ترک و ان کانوا اخوة رجالاً و نساء فللذکر مثل حظالانثیین . ( قرآن 176/4 ) . و در تفسیر «کلاله » سخنهاست . ابوالفتوح رازی در تفسیر خود آرد. و درکلاله خلاف کردند؛ ضحاک و سدی گفتند موروث منه باشد یعنی مرده . سعید جبیر گفت : وارثان باشند. نضربن شمیل گفت : مال موروث باشد. و روایت کرده اند که : مردی رسول را علیه السلام پرسید از کلاله ، رسول علیه السلام آیه ٔ آخر این سوره را برخواند. مرد گفت : زیاده کن . رسول علیه السلام گفت : «لست بزایدک حتی ازاد» من زیاده نکنم تا مرا زیاده نکنند. شعبی گفت که از ابوبکر پرسیدند که : کلاله چه باشد؟ گفت : بگویم اگر صواب باشد از خدای بود و اگر خطا بود از من و شیطان و خدای تعالی از آن بری است ، هر وارثی باشد که نه پدر بود و نه فرزند. چون به عهد عمر رسید. عمر را پرسیدند، گفت من شرم دارم که مخالفت ابوبکر کنم همان گویم که او گفت . طاوس گفت : «مادون الولد» هر که جز فرزند بود. حکم گفت : هر که جز پدر پدر بود. عطیه گفت : برادران پدری باشند. جابربن عبداﷲ گفت : من گفتم یا رسول للّه وارثان من دوخواهرند مرا چگونه میراث گیرند. خدای تعالی این آیه فرستاد. یستفتونک فی الکلاله الخ . و امیرالمؤمنین علی ( ع ) گفت : برادران و خواهران باشند از پدر و مادر وآنان را که در آن آیه ذکر است از مادر باشند و آنانکه در آخر سوره ذکر است از پدر و مادر یا از پدر، علی ماجاء فی اخبارنا. تفسیر ابوالفتوح چ قمشه ای ج 3 ص 126 ) . و رجوع به شرایع و تبصره ٔ علامه ، کتاب ارث شود.
- کلاله ٔ ابوینی ؛ برادر و خواهر پدر و مادر میت .
- کلاله ٔ ابی ؛ برادر و خواهر پدری میت .
- کلاله ٔ امی ؛ برادر و خواهر مادری میت و در هر سه ترکیب رجوع به کلاله شود.
نیز
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
کاین چنین رفته ست در عهد ازل تقدیر ما
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما
با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
دیوان حافظ