ماس
/mAs/
لغت نامه دهخدا
ماس. ( ع ص ) ( از «م وس » ) رجل ماس ؛ مردی که عتاب و سرزنش در وی نگیرد، یا مرد سبک و سبک سر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ).
ماس. [ ماس س ] ( ع ص ) ( از «م س س » ) مس کننده. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به مَس شود.
مأس. [ م َءْس ْ ]( ع مص ) خشم گرفتن. || بدی و تباهی افکندن و فتنه انگیختن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || مالیدن پوست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ): مأس الدباغ الجلد؛ مالید دباغ پوست را. ( از اقرب الموارد ). || نیک گرد آمدن شیر در پستان ناقه. یقال مأست الناقة؛ اذ اشتد حفلها. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). نیک گرد آمدن شیر در پستان ماده شتر. ( ناظم الاطباء ). || فراخ شدن زخم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مأس. [ م َ ءَ ] ( ع مص ) فراخ شدن زخم. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مأس. [ م َءْس ْ ] ( ع ص ) آنکه به اندرز کسی توجه نکند و سخن او را نپذیرد. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به ماسی شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) آماس ورم .
آنکه به اندرز کسی توجه نکند
فرهنگستان زبان و ادب
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
در گویش تات
فِنَ ماس یعنی به کون من نچسب
فنی یخش کرده =یعنی کونت یخ کرده پاشو کولر خاموش کن
فِنَ ماس یعنی به کون من نچسب
فنی یخش کرده =یعنی کونت یخ کرده پاشو کولر خاموش کن
Masماس یا مات mat در زبان بلوچی به مادر گفته میشود
ماس در لری به معنای اهوی ماده وکلاس به معنای اهوی نر می باشد
میر نوروز شاعر مشهور لر در بیتی با دیدن سه دختر آنها را چنین وصف کرده است.
اولی ماسی مینجایی کلاسی /
سومی قاز گردن مژنگ درازی/
اولین گویی اهویی ماده ودومی چون آهوی نری بود وسومین آن دختران دختری با گردنی افراشته ومژه های بلندگویی غازی وحشی بود
... [مشاهده متن کامل]
میر نوروز شاعر مشهور لر در بیتی با دیدن سه دختر آنها را چنین وصف کرده است.
اولی ماسی مینجایی کلاسی /
سومی قاز گردن مژنگ درازی/
اولین گویی اهویی ماده ودومی چون آهوی نری بود وسومین آن دختران دختری با گردنی افراشته ومژه های بلندگویی غازی وحشی بود
... [مشاهده متن کامل]
در گویش تاتی به بچسب گفته میشود.
ماس: ( măs ) : [ اصطلاح چوپانی ] ماست.
مادر درزبان و لهجه بلوچی
در زبان لری بختیاری به معنی
ماست
ماست