چین و تا خوردن. چوروکیدن.
فارسی به انگلیسیابتدای صفحه
ماز
/mAz/
مترادف ماز: آژنگ، چین، شکن، شکنج، مازن، مازو، مازوج، ترک، رخنه، شکاف، مازه، گل کاو
فارسی به انگلیسی
maze, twist, fold, labyrinth
... [مشاهده متن کامل]
مترادف ها
labyrinth ( اسم )
پلکان مارپیچ، پیچیدگی، شکنج، دخمه پرپیچ و خم، لابیرنت، ماز، چیز بغرنج
لغت نامه دهخدا
ماز. ( اِ ) مطلق چین و شکنج را گویند. ( برهان ) . چین و شکنج. ( آنندراج ) . چین و شکنج و تا و لا. ( ناظم الاطباء ) . چین. نورد. پیچ و خم. شکن. کلچ. شکنج. تاب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
ای من رهی آن روی چون قمر
وان زلف شبه رنگ پر ز ماز.
شهید ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
برآمد ز کوه ابر مازندران
چو مار شکنجی و ماز اندر آن.
منوچهری.
سرنگونسار ز شرم و روی تیره ز گناه
هریکی با شکم حامل و پر ماز لبی.
منوچهری ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا
فارسی به انگلیسیابتدای صفحه
ماز
مترادف ماز: آژنگ، چین، شکن، شکنج، مازن، مازو، مازوج، ترک، رخنه، شکاف، مازه، گل کاو
فارسی به انگلیسی
... [مشاهده متن کامل]
مترادف ها
labyrinth ( اسم )
پلکان مارپیچ، پیچیدگی، شکنج، دخمه پرپیچ و خم، لابیرنت، ماز، چیز بغرنج
لغت نامه دهخدا
ماز. ( اِ ) مطلق چین و شکنج را گویند. ( برهان ) . چین و شکنج. ( آنندراج ) . چین و شکنج و تا و لا. ( ناظم الاطباء ) . چین. نورد. پیچ و خم. شکن. کلچ. شکنج. تاب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
ای من رهی آن روی چون قمر
وان زلف شبه رنگ پر ز ماز.
شهید ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
برآمد ز کوه ابر مازندران
چو مار شکنجی و ماز اندر آن.
منوچهری.
سرنگونسار ز شرم و روی تیره ز گناه
هریکی با شکم حامل و پر ماز لبی.
منوچهری ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا