مازندر
لغت نامه دهخدا
به شاهنامه چنین خوانده ام که رستم زال
گهی بشد زره هفتخوان به مازندر.
عنصری ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 162 ).
و رجوع به مازندران شود.
فرهنگ فارسی
ولایت مازندران است
پیشنهاد کاربران
مازَنَ: māzana یا mazina
از سِتاک ( ریشه ) مَز ( maz، مِه )
واژه انگلیسی major هم از این واژه وام گرفته است!
اَبَر - آپا، سَر، بالا، بلند، زِبَر، صدر، فراز، فرا، فوق -
بزرگ، سَروَر، والا، شامخ، بلندپایه، ارجمند،
... [مشاهده متن کامل]
سالار، خان، خواجه، شخیص، عالیقدر، عالی مقام، عالیجناب
مانند: مازندران - مازیار - اهورامَزدا!
.
در: تَر - پسوند نگهبانی و همراهی اوستایی
مانند: مادر، پدر، برادر، دختر، رَتوشتَر! و. . .
.
معنی: بزرگ، بلند پایه ( مرتبه ) ، والامقام، مِهتَر ( مِه ) ، متمدن، شهرنشین، با فرهنگ، با ادب، پَرهیخته ( فَرهیخته ) ،
فرزانه، خردمند، دانشمند، دانشور، هوشمند، باهوش، زیرک ( رِند! ) -
بزرگ زاده ( آقازاده، ژن خوب ) ، سرشت خوب ( هومَت: پندار نیک ) ، نژاد والای، گوهره ی چشمگیر و تماشایی ( کاریزمادار ) -
با اصل و نسب، ریشه دار، تبارمند، شریف، نجیب، شرافتمند، پاک نژاد، سِپَنتای، بزرگوار، مناعت طبع، بلندنظر، بزرگ مرد، بزرگ منش ( فرانسوی: جنتلمن )
.
مینوی خرد، فرگرد ( فصل ) 26، بند20:
kū - š [az] se bahr dēw ī�māzandar�ī gēhān - murnǰēnīdār dō bahr be ōzad
معنی: که از سه بخش دیوان مازَندَر ( غول پیکر، گُنده ) ، نابودکننده جهان دو بخش را بِکُشت
از سِتاک ( ریشه ) مَز ( maz، مِه )
واژه انگلیسی major هم از این واژه وام گرفته است!
اَبَر - آپا، سَر، بالا، بلند، زِبَر، صدر، فراز، فرا، فوق -
بزرگ، سَروَر، والا، شامخ، بلندپایه، ارجمند،
... [مشاهده متن کامل]
سالار، خان، خواجه، شخیص، عالیقدر، عالی مقام، عالیجناب
مانند: مازندران - مازیار - اهورامَزدا!
.
در: تَر - پسوند نگهبانی و همراهی اوستایی
مانند: مادر، پدر، برادر، دختر، رَتوشتَر! و. . .
.
معنی: بزرگ، بلند پایه ( مرتبه ) ، والامقام، مِهتَر ( مِه ) ، متمدن، شهرنشین، با فرهنگ، با ادب، پَرهیخته ( فَرهیخته ) ،
فرزانه، خردمند، دانشمند، دانشور، هوشمند، باهوش، زیرک ( رِند! ) -
بزرگ زاده ( آقازاده، ژن خوب ) ، سرشت خوب ( هومَت: پندار نیک ) ، نژاد والای، گوهره ی چشمگیر و تماشایی ( کاریزمادار ) -
با اصل و نسب، ریشه دار، تبارمند، شریف، نجیب، شرافتمند، پاک نژاد، سِپَنتای، بزرگوار، مناعت طبع، بلندنظر، بزرگ مرد، بزرگ منش ( فرانسوی: جنتلمن )
.
مینوی خرد، فرگرد ( فصل ) 26، بند20:
kū - š [az] se bahr dēw ī�māzandar�ī gēhān - murnǰēnīdār dō bahr be ōzad
معنی: که از سه بخش دیوان مازَندَر ( غول پیکر، گُنده ) ، نابودکننده جهان دو بخش را بِکُشت