لغت نامه دهخدا
مازن. [ زِ ] ( ع اِ ) بیضه مور. ( منتهی الارب ). تخم مورچه. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). تخم مور. خایه مور. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مازن. [ زِ ] ( اِخ ) پدر قبیله ای است از تمیم. ( منتهی الارب ). نام پدر قبیله ای از تازیان. ( ناظم الاطباء ). پدر قبیله ای. ( از اقرب الموارد ). ابن مالک بن عمرو، از تمیم و از عدنان و جد جاهلی است و قطری بن الفجاءة از نسل اوست. ( از اعلام زرکلی ج 3 ص 824 ).
مازن. [ زِ ] ( اِخ ) مازن بن الازدبن الغوث بن نبت از کهلان و جد جاهلی است و اکثر قبایل ازد از او جدا شده است. ( از اعلام زرکلی ، ج 3 ص 824 ).
مازن. [ زِ ] ( اِخ ) ابن ثعلبةبن سعدالذبیانی از غطفان و جد جاهلی است. ( از اعلام زرکلی ج 3 ص 824 ).
مازن. [ زِ ] ( اِخ ) ابن ربیعةبن زبیدبن منبه از سعدالعشیره واز کهلان وجد جاهلی است. ( از اعلام زرکلی ج 3 ص 824 ).
مازن. [ زِ ] ( اِخ ) ابن فزارةبن ذبیان از غطفان و جد جاهلی است. ( از اعلام زرکلی ج 3 ص 824 ).
فرهنگ فارسی
ابن فزاره بن ذبیان از غطفان وجد جاهلی است
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
پیشنهاد کاربران
ابر پر باران
ابر بهاری پر باران
مازِن
چشمه نور
چشمه نور