مازم
لغت نامه دهخدا
مأزم. [ م َءْ زِ ] ( ع اِ ) زمین تنگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج ، مآزم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || فرج تنگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). شرم زن که تنگ باشد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || عیش تنگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || حربگاه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رزمگاه. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || راه تنگ مابین دو کوه. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).
مأزم. [ م َءْ زِ ] ( اِخ ) نام تنگنایی که میان مکه و منی است. مأزمان. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).
مأزم. [ م َءْ زِ ] ( اِخ ) تنگنایی میان مزدلفه و عرفه. مأزمان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مأزمان در معجم البلدان شود.
فرهنگ فارسی
( م آزم ) مازم
پیشنهاد کاربران
کنایه از درتنگنا بودن آچمز شدن