مارگارت آرچر. مارگارت اسکاتفرد آرچر ( به انگلیسی: Margaret Scotford Archer ) ( زاده ۲۰ ژانویه ۱۹۴۳ ) جامعه شناس بریتانیایی است. آرچر به مانند بسیاری از جامعه شناسان، دغدغهٔ چگونگی مواجهه با ساختار و عاملیت را در ذهن داشت. یکی از مهم ترین کتاب هایش «نظریه واقع گرایی انتقادی: رهیافت تکوین شکل» ( ۱۹۹۵ ) است. وی در این کتاب کوشیده است که به تبیین تغییرات ساختاری و فرهنگی و احتمالاً بازتولید آنها بپردازد.
آرچر، رهیافت تکوین شکل morphogenetic approach را با دوگانه انگاری تحلیلی analytical dualism که از آن نام می برد آغاز می کند. در اصل آرچر دوگانه انگاری تحلیلی را در برابر دوگانگی ساختار duality of structure از آنتونی گیدنز قرار داد. در رهیافت آرچر ساختار و عاملیت از نظر هستی شناسی از هم جدا هستند اگر چه از نظر علّی به هم وابسته می باشند. وی مخالف تلفیق تحلیلی ساختار و عاملیت بوده و از سه نوع تلفیق در این زمینه یاد می کند که همگی آن ها به نظر وی اشتباه و مغلطه هستند. تلفیق رو به بالا upward conflation به این معنا که یک گروه جهان بینی اش را بر دیگران تحمیل می کند. همچنین یعنی جامعه یا ساختار به عنوان یک اثر تجمعی از کنش های انسانی شناخته شده و یک تصویر کاملاً مبتنی بر اختیار از جامعه ارائه می شود. تلفیق رو به پایین downward conflation یعنی فرهنگ و ساختار به عنوان پدیده های کلانی در نظر گرفته شده که بر کنشگران تأثیر می گذارد بدون آن که خودشان از این تأثیر آگاه باشند. تلفیق مرکزی central conflation نیز اشاره به تحلیل همزمان ساختار و عاملیت دارد که در کارهای گیدنز نمود بارز دارد. به این ترتیب وی دوگانه انگاری تحلیلی را در رهیافت خویش برای از بین بردن این مغالطات معرفی می کند.
رهیافت تکوین شکل اساساً این موضوع را برجسته می کند که مردم در داخل شرایط ساختاری و فرهنگی عمل کرده و سپس با توجه به آن، اعمال آن ها تغییر کرده یا ساختار قبل را تقویت می کند. عنصر زمان در این رهیافت حائز اهمیت است. زمان 1 ( t1 ) ، با شرایط ساختاری و فرهنگی از پیش موجود آغاز می شود. در زمان 2 ( t2 ) ، مردم همان طور که در داخل شرایط ساختاریشان عمل می کنند، آن شرایط را در فرایندی که آرچر آن را تکمیل ساختاری می نامد تغییر داده یا تقویت می کنند. این اتفاق برای شرایط فرهنگی نیز دقیقاً به همین شکل رخ می دهد. زمان 3 ( t3 ) ، شامل شرایط تغییر یافته یا تقویت شده ای است که شرایط پیشینی را برای تحلیل های بعدی کنش فراهم می آورد:
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفآرچر، رهیافت تکوین شکل morphogenetic approach را با دوگانه انگاری تحلیلی analytical dualism که از آن نام می برد آغاز می کند. در اصل آرچر دوگانه انگاری تحلیلی را در برابر دوگانگی ساختار duality of structure از آنتونی گیدنز قرار داد. در رهیافت آرچر ساختار و عاملیت از نظر هستی شناسی از هم جدا هستند اگر چه از نظر علّی به هم وابسته می باشند. وی مخالف تلفیق تحلیلی ساختار و عاملیت بوده و از سه نوع تلفیق در این زمینه یاد می کند که همگی آن ها به نظر وی اشتباه و مغلطه هستند. تلفیق رو به بالا upward conflation به این معنا که یک گروه جهان بینی اش را بر دیگران تحمیل می کند. همچنین یعنی جامعه یا ساختار به عنوان یک اثر تجمعی از کنش های انسانی شناخته شده و یک تصویر کاملاً مبتنی بر اختیار از جامعه ارائه می شود. تلفیق رو به پایین downward conflation یعنی فرهنگ و ساختار به عنوان پدیده های کلانی در نظر گرفته شده که بر کنشگران تأثیر می گذارد بدون آن که خودشان از این تأثیر آگاه باشند. تلفیق مرکزی central conflation نیز اشاره به تحلیل همزمان ساختار و عاملیت دارد که در کارهای گیدنز نمود بارز دارد. به این ترتیب وی دوگانه انگاری تحلیلی را در رهیافت خویش برای از بین بردن این مغالطات معرفی می کند.
رهیافت تکوین شکل اساساً این موضوع را برجسته می کند که مردم در داخل شرایط ساختاری و فرهنگی عمل کرده و سپس با توجه به آن، اعمال آن ها تغییر کرده یا ساختار قبل را تقویت می کند. عنصر زمان در این رهیافت حائز اهمیت است. زمان 1 ( t1 ) ، با شرایط ساختاری و فرهنگی از پیش موجود آغاز می شود. در زمان 2 ( t2 ) ، مردم همان طور که در داخل شرایط ساختاریشان عمل می کنند، آن شرایط را در فرایندی که آرچر آن را تکمیل ساختاری می نامد تغییر داده یا تقویت می کنند. این اتفاق برای شرایط فرهنگی نیز دقیقاً به همین شکل رخ می دهد. زمان 3 ( t3 ) ، شامل شرایط تغییر یافته یا تقویت شده ای است که شرایط پیشینی را برای تحلیل های بعدی کنش فراهم می آورد:
wiki: مارگارت آرچر