لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مسلکی است درسیاست واقتصادکه موسس آن مارکس بوده واصول سوسیالیزم علمی راتشریح میکند
مرام ومکتب مارکس و عقیده پیروانش را که عبارت از سوسیالیسم و کمونیسم است مارکسیسم می نامند
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] مارکسیسم یک نظریه اجتماعی، یک جهان بینی، یک ایدائوژی، یک مکتب فلسفی است که توسط کارل مارکس، فیلسوف و انقلابی آلمانی در اواخر قرن نوزدهم ساخته شد. اساس مارکسیسم آن طور که در «مانیفست کمونیست» بیان شده است بر این باور استوار است که تاریخ جوامع تاکنون تاریخ مبارزه طبقاتی بوده است و در دنیای حاضر دو طبقه، بورژوازی و پرولتاریا وجود دارند که کشاکش این دو تاریخ را رقم خواهد زد.
مارکسیست ها مجموع جهانیان را به ۲ گروه تقسیم می کنند و می گویند یا استثمارگر هستند یا استثمارشده، می گویند تاریخ چیزی جز محصول مبارزه طبقاتی بین انسان های استثمارگر و استثمارشده نیست، یعنی عده ای منافع اقتصادی شان ایجاب می کند که در همان مرحله بمانند و مخالف پیشرفت ابزار تولیدند (گروه حاکم استثمارگر) و یک عده خواهان رشد و ترقی ابزار تولید و خلاصی از این وضع هستند (گروه استثمارشده) که این دوباره هم درگیر و مبارزه ای به وجود می آید که منجر به یک نظام جدید (جامعه جدید) می شود که در آن جامعه جدید علاوه بر ابزار تولید و منافع اقتصادی، آداب و رسوم و فرهنگ و مذهب و افکار و اندیشه در یک کلام همه چیز نسبت به جامعه قبلی تغییر می کند و بعد از مدتی دوباره این نظام جدید با مبارزه و درگیری که در خودش عامل ایجاد آن است میدهد به نظام دیگری تبدیل می شود.مارکسیسم آموزش رهایی طبقه ی کارگر از دست سرمایه داری است. (مالکیت خصوصی و سرمایه داری عامل بدبختی مردم و کارگران است و باید با یک انقلاب از بین برود).مارکس خودش مارکسیسم نبوده یعنی اینکه مارکسیسم بعدها بوسیله ی طرفداران او طرح ریزی شده است که معتقدند افکار و نظریات مارکس یک راه و روشی را برای نجات کارگران درست کرده است.
عدم همسانی مارکسیسم با مارکس
مارکسیسم هر چند با اندیشه ی مارکس پیوند دارد ولی با آن یکسان نیست و از جمله دلایل آن می تواند:۱. فکر و اندیشه ی مارکس دارای یک شکل منظم نبوده است زیرا وقتی با واقعیت روبرو می شده است مشاهده می کند که مطلبی را که بیان داشته دارای اشکالاتی است و در راستای حل آن یکسری تغییر جهت هایی در اندیشه هایش روی می دهد.۲. افکار و نوشته هایش خصوصیت ناتمام داشته یعنی مارکس خود در زمان حیاتش اقدام به نوشتن نظامند افکار و اندیشه هایش انجام نداده است مثلا جلد اول ودوم کاپیتال (سرمایه) را انگلس از روی یادداشت های او جمع آوری و منتشر کرده است.۳. به دلیل از بین نرفتن سرمایه داری و شکل نگرفتن اجتماع و نظام سوسیالیستی و سپس کمونیستی منطبق بر روالی که او پیش بینی کرده بود.۴. کنار آمدن طبقه ی کارگر با طبقه ی سرمایه دار و عدم وقوع انقلاب کارگری در سطح اروپا.
شاخه های مارکسیسم
پیامد عدم تحقق پیش بینی های مارکس منجر به این شد که در طول زمان در مورد اندیشه مارکس دیدگاه های مختلفی مطرح شود و مارکسیسم به سه شاخه ی اصلی تقسیم می شود که هر کدام از این سه شاخه به شاخه های گوناگونی تقسیم می شوند:۱. مارکسیسم اومانیسم (عقل گرا) که خود به دو شاخه ی مارکسیسم فلسفی و مکتب فرانکفورت تقسیم می شود.۲. مارکسیسم کلاسیک (ارتدکس) که خود به دو شاخه ی مارکسیسم سوسیال دموکرات و مارکسیسم لنینیسم تقسیم می شود.۳. مارکسیسم ساختارگرا.امروزه در دنیا مراکزی وجود دارد بنام مراکز مارکس شناسی. {درانگلستان نه مرکز - درآمریکا هشت مرکز – در فرانسه شانزده مرکز- در ایتالیا هفت و در ژاپن چهار مرکز) و جالب اینجاست که در روسیه و کشورهای وابسته به شوروی اثری از چنین مراکزی دیده نمی شود.
خلاصه ای از زندگی کارل مارکس
...
مارکسیست ها مجموع جهانیان را به ۲ گروه تقسیم می کنند و می گویند یا استثمارگر هستند یا استثمارشده، می گویند تاریخ چیزی جز محصول مبارزه طبقاتی بین انسان های استثمارگر و استثمارشده نیست، یعنی عده ای منافع اقتصادی شان ایجاب می کند که در همان مرحله بمانند و مخالف پیشرفت ابزار تولیدند (گروه حاکم استثمارگر) و یک عده خواهان رشد و ترقی ابزار تولید و خلاصی از این وضع هستند (گروه استثمارشده) که این دوباره هم درگیر و مبارزه ای به وجود می آید که منجر به یک نظام جدید (جامعه جدید) می شود که در آن جامعه جدید علاوه بر ابزار تولید و منافع اقتصادی، آداب و رسوم و فرهنگ و مذهب و افکار و اندیشه در یک کلام همه چیز نسبت به جامعه قبلی تغییر می کند و بعد از مدتی دوباره این نظام جدید با مبارزه و درگیری که در خودش عامل ایجاد آن است میدهد به نظام دیگری تبدیل می شود.مارکسیسم آموزش رهایی طبقه ی کارگر از دست سرمایه داری است. (مالکیت خصوصی و سرمایه داری عامل بدبختی مردم و کارگران است و باید با یک انقلاب از بین برود).مارکس خودش مارکسیسم نبوده یعنی اینکه مارکسیسم بعدها بوسیله ی طرفداران او طرح ریزی شده است که معتقدند افکار و نظریات مارکس یک راه و روشی را برای نجات کارگران درست کرده است.
عدم همسانی مارکسیسم با مارکس
مارکسیسم هر چند با اندیشه ی مارکس پیوند دارد ولی با آن یکسان نیست و از جمله دلایل آن می تواند:۱. فکر و اندیشه ی مارکس دارای یک شکل منظم نبوده است زیرا وقتی با واقعیت روبرو می شده است مشاهده می کند که مطلبی را که بیان داشته دارای اشکالاتی است و در راستای حل آن یکسری تغییر جهت هایی در اندیشه هایش روی می دهد.۲. افکار و نوشته هایش خصوصیت ناتمام داشته یعنی مارکس خود در زمان حیاتش اقدام به نوشتن نظامند افکار و اندیشه هایش انجام نداده است مثلا جلد اول ودوم کاپیتال (سرمایه) را انگلس از روی یادداشت های او جمع آوری و منتشر کرده است.۳. به دلیل از بین نرفتن سرمایه داری و شکل نگرفتن اجتماع و نظام سوسیالیستی و سپس کمونیستی منطبق بر روالی که او پیش بینی کرده بود.۴. کنار آمدن طبقه ی کارگر با طبقه ی سرمایه دار و عدم وقوع انقلاب کارگری در سطح اروپا.
شاخه های مارکسیسم
پیامد عدم تحقق پیش بینی های مارکس منجر به این شد که در طول زمان در مورد اندیشه مارکس دیدگاه های مختلفی مطرح شود و مارکسیسم به سه شاخه ی اصلی تقسیم می شود که هر کدام از این سه شاخه به شاخه های گوناگونی تقسیم می شوند:۱. مارکسیسم اومانیسم (عقل گرا) که خود به دو شاخه ی مارکسیسم فلسفی و مکتب فرانکفورت تقسیم می شود.۲. مارکسیسم کلاسیک (ارتدکس) که خود به دو شاخه ی مارکسیسم سوسیال دموکرات و مارکسیسم لنینیسم تقسیم می شود.۳. مارکسیسم ساختارگرا.امروزه در دنیا مراکزی وجود دارد بنام مراکز مارکس شناسی. {درانگلستان نه مرکز - درآمریکا هشت مرکز – در فرانسه شانزده مرکز- در ایتالیا هفت و در ژاپن چهار مرکز) و جالب اینجاست که در روسیه و کشورهای وابسته به شوروی اثری از چنین مراکزی دیده نمی شود.
خلاصه ای از زندگی کارل مارکس
...
wikifeqh: مکتب_مارکسیسم
دانشنامه آزاد فارسی
مارْکسیسم (Marxism)
مارکس - انگلس - لنین
آموزۀ انقلابی مارکس و انگلس که دیدگاه های آن ها را در حوزۀ فلسفی، اقتصادی و سیاسی دربرمی گیرد. این آموزه در پیوند با مبارزات انقلابی کارگران اروپایی در دهۀ ۱۸۴۰ پدید آمد. بانیانش آن را نمایندۀ منافع طبقۀ کارگر در سطح بین المللی و هدفش را نه تعبیر و تفسیر جهان بلکه تغییر انقلابی آن می دانستند. به عقیدۀ لنین، آبشخورهای نظری مارکسیسم عبارت اند از سوسیالیسم تخیلی اوایل قرن ۱۹ که نمایندگان برجستۀ آن سن سیمون و فوریه در فرانسه و رابرت اوئن در انگلستان بودند، اقتصاد سیاسی انگلیسی که در آثار آدام اسمیت و دیوید ریکاردو بسط یافته بود، و فلسفۀ کلاسیک آلمانی که در آثار هگل به اوج خود رسیده بود. مارکسیسم با تلفیق عناصری از این سرچشمه ها در سه محور گسترش یافت: اقتصاد سیاسی، ماتریالیسم دیالکتیکی و ماتریالیسم تاریخی. در حوزۀ اقتصاد سیاسی، مارکسیسم زیربنای اقتصادی را شالودۀ سایر مناسبات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی می داند و اساس نظام های طبقاتی تاریخ را بهره کشی و استثمار طبقات فرودست جامعه تلقی می کند. استثمار در دورۀ سرمایه داری در قالب اخذ «ارزش اضافی» از کارگر عملی می شود. مارکسیسم الغای کامل این شکل از بهره کشی را در گرو تحقق انقلاب سوسیالیستی به عنوان رسالت تاریخی طبقۀ کارگر می داند. ماده گرایی دیالکتیکی مارکس که تلفیقی انتقادی از ماده گرایی فویر باخ و دیالکتیک هگل بود، جهان را یک سره مادی می بیند و دیالکتیک را قوانین عام حرکت و گسترش ماده در حوزه های اندیشه، طبیعت و تاریخ به شمار می آورد. ماده گرایی تاریخی نیز به نقش عوامل اقتصادی در تحول تاریخی اصالت می دهد و تغییر در شیوه های تولید ثروت های مادی و ضروریات زندگی را عامل تعیین کنندۀ تحول روبناهای اید ئولوژیکی (سیاست، حقوق، فرهنگ، دین، فلسفه) می شمرد. لنین اندیشه های مارکس و انگلس را در تحلیل از امپریالیسم در آغاز قرن ۲۰، به مثابۀ مرحلۀ تکامل یافتۀ سرمایه داری و برای تبیین نظریه و عمل انقلاب در یک کشور عقب مانده به عنوان حلقۀ ضعیف امپریالیسم (در مقابل نظر مارکس مبنی بر ضرورت انقلاب در چند کشور صنعتی و پیشرفتۀ سرمایه داری نظیر انگلستان و فرانسه) و نقش حزب کمونیست و ساختمان سوسیالیسم، گسترش داد. نیز← لنینیسم
مارکس - انگلس - لنین
آموزۀ انقلابی مارکس و انگلس که دیدگاه های آن ها را در حوزۀ فلسفی، اقتصادی و سیاسی دربرمی گیرد. این آموزه در پیوند با مبارزات انقلابی کارگران اروپایی در دهۀ ۱۸۴۰ پدید آمد. بانیانش آن را نمایندۀ منافع طبقۀ کارگر در سطح بین المللی و هدفش را نه تعبیر و تفسیر جهان بلکه تغییر انقلابی آن می دانستند. به عقیدۀ لنین، آبشخورهای نظری مارکسیسم عبارت اند از سوسیالیسم تخیلی اوایل قرن ۱۹ که نمایندگان برجستۀ آن سن سیمون و فوریه در فرانسه و رابرت اوئن در انگلستان بودند، اقتصاد سیاسی انگلیسی که در آثار آدام اسمیت و دیوید ریکاردو بسط یافته بود، و فلسفۀ کلاسیک آلمانی که در آثار هگل به اوج خود رسیده بود. مارکسیسم با تلفیق عناصری از این سرچشمه ها در سه محور گسترش یافت: اقتصاد سیاسی، ماتریالیسم دیالکتیکی و ماتریالیسم تاریخی. در حوزۀ اقتصاد سیاسی، مارکسیسم زیربنای اقتصادی را شالودۀ سایر مناسبات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی می داند و اساس نظام های طبقاتی تاریخ را بهره کشی و استثمار طبقات فرودست جامعه تلقی می کند. استثمار در دورۀ سرمایه داری در قالب اخذ «ارزش اضافی» از کارگر عملی می شود. مارکسیسم الغای کامل این شکل از بهره کشی را در گرو تحقق انقلاب سوسیالیستی به عنوان رسالت تاریخی طبقۀ کارگر می داند. ماده گرایی دیالکتیکی مارکس که تلفیقی انتقادی از ماده گرایی فویر باخ و دیالکتیک هگل بود، جهان را یک سره مادی می بیند و دیالکتیک را قوانین عام حرکت و گسترش ماده در حوزه های اندیشه، طبیعت و تاریخ به شمار می آورد. ماده گرایی تاریخی نیز به نقش عوامل اقتصادی در تحول تاریخی اصالت می دهد و تغییر در شیوه های تولید ثروت های مادی و ضروریات زندگی را عامل تعیین کنندۀ تحول روبناهای اید ئولوژیکی (سیاست، حقوق، فرهنگ، دین، فلسفه) می شمرد. لنین اندیشه های مارکس و انگلس را در تحلیل از امپریالیسم در آغاز قرن ۲۰، به مثابۀ مرحلۀ تکامل یافتۀ سرمایه داری و برای تبیین نظریه و عمل انقلاب در یک کشور عقب مانده به عنوان حلقۀ ضعیف امپریالیسم (در مقابل نظر مارکس مبنی بر ضرورت انقلاب در چند کشور صنعتی و پیشرفتۀ سرمایه داری نظیر انگلستان و فرانسه) و نقش حزب کمونیست و ساختمان سوسیالیسم، گسترش داد. نیز← لنینیسم
wikijoo: مارکسیسم
پیشنهاد کاربران
علم رهایی طبقه ی کارگر از استثمار، مارکسیسم مخالف مالکیت خصوصی بوده و ریشه ی نابسامانی های اجتماعی انسان را ناشی از اختلاف طبقاتی می داند ، مارکس عقیده داشت انقلاب مارکسیستی یعنی حرکت از کاپیتالیسم به
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
مارکسیسم از سوسیالیسم گذر خواهد کرد و رهبری این انقلاب بایستی بدست پرولتاریا هدایت شود یعنی دیکتاتوری پرولتاریا ( کارگری )
تفکری برگرفته از اندیشه مارکس است که انقلاب طبقاتی را تنها راه رهایی از چنگال نظام سرمایه داری و مشکلات ان میداند. تشکر
مارکسیسم MARXISM :[اصطلاح جامعه شناسی] یک مجموعه ی تفکر که عناصر اصلی آن از اندیشه های مارکس ناشی شده است.
مکتبی سیاسی و اجتماعی است که تحت تأثیر اندیشه های کارل مارکس فیلسوف و انقلابی آلمانی در اواخر قرن نوزدهم پیدا شد. فردریش انگلس نیز از شکل دهندگان مهم به اندیشه مارکسیسم بوده است و مارکسیست ها با اصول کلی اندیشه او نیز موافق هستند.
... [مشاهده متن کامل]
اساس مارکسیسم آن طور که در «مانیفست کمونیست» ( نوشته مارکس و انگلس ) بیان شده است بر این باور استوار است که تاریخ جوامع تاکنون تاریخ مبارزه طبقاتی بوده است و در دنیای حاضر دو طبقه، بورژوازی و پرولتاریا وجود دارند که کشاکش این دو تاریخ را رقم خواهد زد.
میان مارکسیست های مختلف، برداشت های بسیار متفاوتی از مارکسیسم و تحلیل مسائل جهان با آن موجود است اما موضوعی که تقریباً همه در آن توافق دارند: «واژگونی نظام سرمایه داری از طریق انقلاب کارگران و لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و لغو کار مزدی و ایجاد جامعه ای بی طبقه با مردمی آزاد و برابر و در نتیجه، پایان ازخودبیگانگی انسان» است.
... [مشاهده متن کامل]
اساس مارکسیسم آن طور که در «مانیفست کمونیست» ( نوشته مارکس و انگلس ) بیان شده است بر این باور استوار است که تاریخ جوامع تاکنون تاریخ مبارزه طبقاتی بوده است و در دنیای حاضر دو طبقه، بورژوازی و پرولتاریا وجود دارند که کشاکش این دو تاریخ را رقم خواهد زد.
میان مارکسیست های مختلف، برداشت های بسیار متفاوتی از مارکسیسم و تحلیل مسائل جهان با آن موجود است اما موضوعی که تقریباً همه در آن توافق دارند: «واژگونی نظام سرمایه داری از طریق انقلاب کارگران و لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و لغو کار مزدی و ایجاد جامعه ای بی طبقه با مردمی آزاد و برابر و در نتیجه، پایان ازخودبیگانگی انسان» است.