[ویکی الکتاب] معنی
مَارُوتَ: نام یکی از فرشتگان (در روایتی از امام رضا علیه السلام آمده است که :هاروت و ماروت دو فرشته بودند که سحر را به مردم یاد دادند ، تا بوسیله آن از سحر ساحران ایمن بوده و سحر آنان را باطل کنند و این علم را به احدی تعلیم نمیکردند ، مگر آنکه بیم می دادند که ...
معنی
هَارُوتَ: نام یکی از فرشتگان (در روایتی از امام رضا علیه السلام آمده است که :هاروت و ماروت دو فرشته بودند که سحر را به مردم یاد دادند ، تا بوسیله آن از سحر ساحران ایمن بوده و سحر آنان را باطل کنند و این علم را به احدی تعلیم نمیکردند ، مگر آنکه بیم می دادند که ...
ریشه کلمه:
ماروت (۱ بار)
. قرائت مشهور در «اَلْمَلَکَیْن» فتح لام است و آنوقت به معنی دو فرشته میشود و به طور شاذ از ابن عباس و حسن به کسر لام نقل شده که به معنی دو پادشاه است. ظاهراً مراد از «اَالشَّیاطین» انسانهای متمرد و شروراند نه جن «وَ ما اُنْزِلَ» عطف است بر «ماتَتْلُوا» و بنا بر قرائت مشهور ظاهر آن است که هاروت و ماروت دو فرشته بودند ممثل به صورت بشر مثل ملکی و که بر مریم ممثل شد و نزول سحر بر آن دو برای امتحان انسانهای آن روز بود معنی آزاد آیه چنین است: یهود پیروی کردند از آنچه بدکاران راجع بر حکومت سلیمان میگفتند (که میگفتند سلیمان ساحر است و این حکومت را به وسیله سحر به دست آورده است) حال آنکه سلیمان کافر نشد (و به وسیله سحر حکومت را به دست نیاورد) بلکه بدکاران کافر شدند (که نسبت به حکومت او را به سحر دادند) و ایضاً یهود پیروی کردند از آنچه (از سحر) در بابل به دو ملک به نام هاروت و ماروت نازل شده بود ولی آنها به کسی سحر نمیآموختند مگر آنکه میگفتند: ما فته و امتحانی هستیم کافر مباش و اینکه به تو یاد دادیم در ضرر مردم به کار مبر، ولی آنها سحری یاد میگرفتند که به وسیله آن میان مرد و زنش جدائی میانداختند... درباره هاروت و ماروت بیشتر از این چیزی نمیدانیم و آنچه نقل شده هاروت و ماروت دو ملک بودند، اعمال بد مردم را دیدند، به درگاه خدا شکایت کردند، خدا به آنها قوه شهوت داد، به روی زمین آمده، زنا کردند، خمر خوردند، به بت سجده کردند، قتل نفس نمودند و خدا عذابشان کرد محققین گفتهاند این قضیه مجعول و از اسرائیلیات است. این روایت به طور مرفوع در تفسیر عیاشی از امام باقر «علیه السلام» نقل شده که حجیت ندارد طبرسی رحمه اللَّه آن را در مجمع از تفسیر عیاشی نقل کرده و تصریح میکند که مرفوع است، معلوم است که آن را قبول ندارد. نظیر این قضیه از در منثور سیوطی از عبداللَّه بن عمر نقل شده است. در المیزان فرموده: این قصه خرافی است.