مارفش. [ ف َ ] ( اِخ ) کنایه از ضحاک ماران است. ( برهان ) ( آنندراج ). مارسار. ( از فرهنگ رشیدی ). لقب ضحاک تازی است. ( ناظم الاطباء ) :
بباید فریدون به شاهنشهی
از آن مارفش کرد گیتی تهی.
( گرشاسب نامه ).
کس ار دیدمی من سزای شهی از این مارفش کردمی جان تهی.
( گرشاسب نامه ).
دگر گفت ضحاک شاه جهان شنیده ست گفتارت اندر نهان
مرا مارفش خواندی و بدسرشت
مرا نام بردی به گفتار زشت.
اسدی ( از فرهنگ نظام ).