مارضحاکی. [ رِ ض َح ْحا ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از زنجیر است که بر پای مجرمان نهند. ( برهان ) ( آنندراج ) : دست آهنگر مرا در مار ضحاکی کشیدگنج افریدون چه سود اندر دل دانای من.خاقانی.رجوع به مار ضحاک شود.