مادرغر

لغت نامه دهخدا

مادرغر. [ دَ غ َ ] ( ص مرکب ) آنکه مادرش تباهکار است. حرامزاده. فرزند زنا. ( فرهنگ فارسی معین ) :
تا بدین گرز گران کوبم سرش
آن سر بیدانش مادرغرش.
مولوی.
گفت منهم بی خبر بودم از این
آگهی مادرغران کردند هین.
مولوی.
کو که باشد هندوی مادرغری
که طمع دارد به خواجه دختری.
مولوی.
و رجوع به مادربخطا و مادربختن و مادرغن شود.

فرهنگ فارسی

آنکه مادرش تباهکار است حرامزداه فرزند زنا : کو که باشد هندوی مادر غری که طمع دارد بخواجه دختری ... ( مثنوی . نیک. ۲۸۷ : ۶ )

فرهنگ عمید

آن که مادرش بدکار بوده، حرام زاده، مادربه خطا.

پیشنهاد کاربران

مادربه خطا. [ دَ ب ِ خ َ ] ( ص مرکب ) لفظی است مشهور و دشنامی معروف. ( آنندراج ) . کلمه ٔ فحش. ( ناظم الاطباء ) . نوعی دشنام است. تمام فحشهای مادر از ترکیب این کلمه با دشنامهای گوناگون ساخته می شود. ( فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ) :
...
[مشاهده متن کامل]

مشک گویند، بخالش سر دعوی دارد
این عجب نیست از آن هندوی مادربه خطا.
ارسلان بیک ( از آنندراج ) .

بپرس