مادرجلب

لغت نامه دهخدا

مادرجلب. [ دَ ج َ ل َ ] ( ص مرکب ) حرام زاده و فرزند زنا. ( ناظم الاطباء ). در تداول عامه دشنامی است.

فرهنگ فارسی

حرام زاده و فرزند زنا

پیشنهاد کاربران

مادرغر ؛ مادرجنده :
آن زن و مادرغر از این یافه ها
گفت سراسر هذیان و هدر.
سوزنی ( دیوان ص 122 نسخه خطی کتابخانه لغت نامه ) .
زخم تبر هجو من ای مادرغر
دست پدرت برید و من سوزنگر.
سوزنی.
...
[مشاهده متن کامل]

چه بازیها کنی در پیش فرعون
تو با لجلاج مادرغر به یکجا.
سیف اسفرنگی.
کو که باشد هندی و مادرغری
که طمع دارد به خواجه دختری.
مولوی.
گفت من هم بیخبر بودم از آن
آگهم کردند این مادرغران.
مولوی.

whoreson

بپرس