ماحصل

/mAhasal/

مترادف ماحصل: حاصل، نتیجه، محصول، دستاورد، خلاصه، چکیده

برابر پارسی: دستاورد | چکیده، بازده، پایانه، سرانجام، فرجام

معنی انگلیسی:
result, upshot, summary, average

لغت نامه دهخدا

ماحصل. [ ح َ ص َ ] ( ع اِ مرکب ) هرچیز فراهم آمده و حاصل و محصول و حاصل درخت میوه و مانند آن. ( ناظم الاطباء ). حاصل. محصول. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || دخل. سود. فایده. ( ناظم الاطباء ) :
بغیر آنکه پریشانیم بطول کشید
شکایت از سر زلفت چه ماحصل دارد.
میرزا باقربیک ( از آنندراج ).
|| نتیجه گفتگو و جز آن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

آنچه حاصل شود، آنچه بدست آید، خلاصه
۱- آنچه حاصل شود آنچه که بدست آید . ۲ - خلاصه : ماحصل کلام آنکه ..
هر چیز فراهم آمده و حاصل و محصول و حاصل درخت میوه و مانند آن

فرهنگ معین

(حَ صَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - فراهم شده ، به دست آمده . ۲ - خلاصه .

فرهنگ عمید

۱. آنچه حاصل شده، آنچه به دست آمده.
۲. خلاصه.

پیشنهاد کاربران

نتیجه کاری را ما حصل می گویند
🙂🙂 به مطلب ( عربی ) در فارسی اشاره ( عربی ) میکنی عربی هست
علارغم ( عربی ) نظر ( عربی ) دوستان خیل ( عربی ) عظیمی ( عربی ) از لغات ( عربی ) در فارسی مشهود ( عربی ) هست
؛ ) ) ) )
خلاصه. . . نتیجه. . . چکیده کلام. .
ماحصل کلام، چکیده کلام
متضاد ماحصل ما خسر میشود

بپرس