«ماجرای دوچرخه سوار تنها» ( The Adventure of the Solitary Cyclist ) ، یکی از ۵۶ داستان کوتاه شرلوک هولمز است که توسط سر آرتور کانن دویل نوشته شده و یکی از ۱۳ داستانی است که در مجموعه ای با عنوان بازگشت شرلوک هلمز در ۱۹۰۵ میلادی گردآوری شده است. این داستان اولین بار در ایالات متحده، در مجله کولیرز[ الف] به تاریخ ۲۶ دسامبر ۱۹۰۳ میلادی و همچنین در بریتانیا در مجله استرند در ژانویه ۱۹۰۴ میلادی منتشر شد.
خانم ویولت اسمیت، [ ب] اهل فارنهام، ساری در مورد یک تغییر غیر معمول در زندگی خود و مادرش با هولمز تماس می گیرد. پدر ویولت به تازگی فوت کرده و همسر و دخترش را در فقر رها کرده است. آگهی ای در اخبار بود که محل نگهداری آنها را می خواست. آن ها در واکنش به آگهی با آقای کاروترز[ پ] و آقای وودلی[ ت] ملاقات کردند، اولی مردی به اندازهٔ کافی خوشایند بود اما دومی یک قلدر دهاتی بود. آنها از آفریقای جنوبی آمده بودند و رالف اسمیت، عموی ویولت را می شناختند، اکنون او نیز در فقر مرده بود و ظاهراً می خواست ببیند که بستگانش تأمین شده اند یا نه. این مسئله برای ویولت عجیب بود، زیرا او و خانواده اش از زمان خروج اسمیت از آفریقای جنوبی در ۲۵ سال پیش خبری ازو نداشتند. کاروترز و وودلی توضیح دادند که رالف قبل از مرگ، خبر مرگ برادرش را شنیده بود و نسبت به رفاه بازماندگان خود احساس مسئولیت می نمود.
کاروترز به عنوان شروع از ویولت درخواست کرد تا به عنوان معلم موسیقی زنده برای دختر ده ساله اش با ۱۰۰ پوند در سال، تقریباً دو برابر بیشتر از قیمت بازار شروع به کار کند. او بعد از اینکه کاروترز گفت که می تواند آخر هفته ها به دیدار مادرش برود، قبول کرد. کار خوب پیش می رفت تا اینکه آقای وودلی برای اقامت یک هفته ای به آنجا آمد. او اعمالی بسیار ناشایست انجام می داد و حتی تا مرز تعرض جنسی هم پیش رفت و به ویولت با لاف زنی و مباهات می گفت که اگر با او ازدواج کند، زندگی لاکچری و مرفهی خواهد داشت. او حتی ویولت را گرفت و تلاش کرد که او را ببوسد اما در همان لحظه کاروترز وارد شد و از دیدن رفتار وودلی خشمگین شده و او را از خانه بیرون کرد. ویولت از آن زمان وودلی را ندیده است.
با این حال، نکته خاصی که ویولت را به دنبال خدمات هولمز کشاند، آن مرد عجیبی است که او را با دوچرخه هنگام دوچرخه سواری به ایستگاه راه آهن جهت رفت و آمد برای ملاقات های آخر هفته با مادرش تعقیب می کند. مرد عجیب همیشه پشت ویولت حرکت کرده و فاصله خود را از او حفظ می کند و بدون هیچ اثری ناپدید می شود. هرگز اجازه نمی دهد ویولت به او نزدیک شود، و همیشه تنها در امتداد همان مسیر قرار دارد. ویولت او را نمی شناسد، اما ریش مشکی دارد. هولمز از او در مورد کسانی که به او علاقه دارند می پرسد، اما غیر از وودلی اگر بتوان او را چنین توصیف نمود، او تنها به آقای کاروترز ظنین است که گرچه در همه زمان ها یک جنتلمن کامل است، اما به نظر می رسد که مجذوبش شده باشد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفخانم ویولت اسمیت، [ ب] اهل فارنهام، ساری در مورد یک تغییر غیر معمول در زندگی خود و مادرش با هولمز تماس می گیرد. پدر ویولت به تازگی فوت کرده و همسر و دخترش را در فقر رها کرده است. آگهی ای در اخبار بود که محل نگهداری آنها را می خواست. آن ها در واکنش به آگهی با آقای کاروترز[ پ] و آقای وودلی[ ت] ملاقات کردند، اولی مردی به اندازهٔ کافی خوشایند بود اما دومی یک قلدر دهاتی بود. آنها از آفریقای جنوبی آمده بودند و رالف اسمیت، عموی ویولت را می شناختند، اکنون او نیز در فقر مرده بود و ظاهراً می خواست ببیند که بستگانش تأمین شده اند یا نه. این مسئله برای ویولت عجیب بود، زیرا او و خانواده اش از زمان خروج اسمیت از آفریقای جنوبی در ۲۵ سال پیش خبری ازو نداشتند. کاروترز و وودلی توضیح دادند که رالف قبل از مرگ، خبر مرگ برادرش را شنیده بود و نسبت به رفاه بازماندگان خود احساس مسئولیت می نمود.
کاروترز به عنوان شروع از ویولت درخواست کرد تا به عنوان معلم موسیقی زنده برای دختر ده ساله اش با ۱۰۰ پوند در سال، تقریباً دو برابر بیشتر از قیمت بازار شروع به کار کند. او بعد از اینکه کاروترز گفت که می تواند آخر هفته ها به دیدار مادرش برود، قبول کرد. کار خوب پیش می رفت تا اینکه آقای وودلی برای اقامت یک هفته ای به آنجا آمد. او اعمالی بسیار ناشایست انجام می داد و حتی تا مرز تعرض جنسی هم پیش رفت و به ویولت با لاف زنی و مباهات می گفت که اگر با او ازدواج کند، زندگی لاکچری و مرفهی خواهد داشت. او حتی ویولت را گرفت و تلاش کرد که او را ببوسد اما در همان لحظه کاروترز وارد شد و از دیدن رفتار وودلی خشمگین شده و او را از خانه بیرون کرد. ویولت از آن زمان وودلی را ندیده است.
با این حال، نکته خاصی که ویولت را به دنبال خدمات هولمز کشاند، آن مرد عجیبی است که او را با دوچرخه هنگام دوچرخه سواری به ایستگاه راه آهن جهت رفت و آمد برای ملاقات های آخر هفته با مادرش تعقیب می کند. مرد عجیب همیشه پشت ویولت حرکت کرده و فاصله خود را از او حفظ می کند و بدون هیچ اثری ناپدید می شود. هرگز اجازه نمی دهد ویولت به او نزدیک شود، و همیشه تنها در امتداد همان مسیر قرار دارد. ویولت او را نمی شناسد، اما ریش مشکی دارد. هولمز از او در مورد کسانی که به او علاقه دارند می پرسد، اما غیر از وودلی اگر بتوان او را چنین توصیف نمود، او تنها به آقای کاروترز ظنین است که گرچه در همه زمان ها یک جنتلمن کامل است، اما به نظر می رسد که مجذوبش شده باشد.
wiki: ماجرای دوچرخه سوار تنها