پار من از جمع حاج بر لب دجله
خواستم انصاف ماجرای صفاهان.
خاقانی.
قاصد بخت از زبان صبحدم این دم شنیدصد زبان آمد چو خورشید از پی این ماجرا.
خاقانی.
داده قرار هفت زمین را بباز گشت کرده خبر چهار امین را ز ماجرا.
خاقانی.
آه را در تنگنای لب بزندان کن از آنک ماجرای درد را محرم نخواهی یافتن.
خاقانی.
ماجرا هرچه رفته بود بر طریق تفصیل و اجمال تقریر کرد. ( سندبادنامه ص 100 ). و خفایای آن ماجرا و خبایای آن حادثه محقق شد. ( سندبادنامه ص 86 ). ذکر امیر سیف الدوله محمود و ماجرای او با برادر وی امیراسماعیل. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 153 ).بعد از آن سوگند داد آن جمله را
تا که غمازی نگوید ماجرا.
مولوی.
گر بگویم متهم دارد مراور نگویم جد شود این ماجرا.
مولوی.
لیکن اگر دور وصالی بودصلح فراموش کند ماجرا.
سعدی.
اگر تو عمر درین ماجرا کنی سعدی حدیث عشق بپایان رسد، نپندارم.
سعدی.
فرو ماندم از کشف این ماجراکه حییی جمادی پرستد چرا.
( بوستان ).
ز حاتم بدین نکته راضی مشواز این خوبتر ماجرائی شنو.
( بوستان ).
ز خون دل مژه ام دوش ماجرایی راندبعینه همه امروز باز میرانیم.
جمال الدین سلمان ( از آنندراج ).
صوفی که منع ما ز خرابات می کندگو در حضور پیر من این ماجرا بگو.
حافظ.
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست هرچه آغاز ندارد نپذیرد انجام.
حافظ.
ما می به بانگ چنگ نه امروز می خوریم بیشتر بخوانید ...