ماتم داشتن. [ ت َ ت َ ] ( مص مرکب ) سوکواری کردن. عزاداری کردن : امیر ماتم داشتن بسیجید. ( تاریخ بیهقی ). ماتم پسر سخت نیکو بداشت و هر خردمند که این بشنید بپسندید. ( تاریخ بیهقی ). ماتم روزگار داشته ام که دگر چون تو روزگار نداشت.
مسعودسعد.
ترا به محنت مسعودسعد عمر گذشت بدار ماتم دولت که نیست جای مزاح.
مسعودسعد.
عادت عشاق چیست مجلس غم داشتن حلقه شیون زدن ماتم هم داشتن.
عرفی ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ماتم داشتن کسی را ماتم کسی داشتن . برای اوسوگواری کردن اقام. مراسم تعزیت جهت وی : عادت عشاق چیست ? مجلس غم داشتن حلق. شیون زدن ماتم هم داشتن . ( عرفی آنند . )