مابینوگیون مجموعه ای از اساطیر ولزی است که در قرن یازدهم میلادی گردآوری شده است[ ۱] . مابینوگیون از چهار بخش تشکیل شده است که به همین علت به چهار دفتر مابینوگی[ ۲] نیز مشهور است. مابینوگیون نخستین بار در قرن نوزدهم به زبان انگلیسی ترجمه شد[ ۳] .
دفتر اول مابینوگی درباره پویل, حاکم منطقه دایفد ( در تلفظ ایرلندی داوید ) [ ۴] ولز است. پویل روزی که به شکار در جنگل مشغول بود, شکار یک شکارچی دیگر را تصاحب می کند. این شکارچی اراون[ ۵] حاکم آنون, دنیای پس از مرگ اساطیر ولز, بود. اراون, پویل را مجبور می کند که به عنوان خسارت یک سال به دنیای مردگان برود و با دشمن او, هوگان[ ۶] , بجنگد. اراون به پویل هشدار می دهد که هوگان قدرتی جادویی دارد که فقط باید با یک ضربه کشته شود و اگر دو بار زخم بردارد, بهبود یافته و از قبل هم قوی تر خواهد شد[ ۷] . پویل با هوگان می جنگد و او را شکست می دهد و پس از یک سال به ولز باز می گردد.
پویل اولین بار ریانون[ ۸] را در حالی که جامه ای زرین بر تن داشت و سوار بر اسب سفیدی بود, مشاهده کرد و همانجا عاشق او شد. حاصل این زوج, پسری به نام پرایدری[ ۹] بود, اما پرایدری در همان شب تولد توسط هیولایی دزدیده شد. به اشتباه گمان کردند که ریانون او را کشته است و به همین علت ریانون را به عنوان مجازات به گاری بستند. هیولایی که پرایدری را دزدیده بود, به گونت[ ۱۰] ( منطقه ای در شرق ولز ) می رود تا این بار کره اسبی را از دربار شاه گونت بدزدد اما تیرنون[ ۱۱] , شاه گونت, دست هیولای دزد را قطع می کند و سپس صدای جیغ و دادی را تاریکی شب می شنود. نوزادی پیچیده در قنداق در اصطبل قرار داشت. چهار سال بعد تیرنون به شباهت این نوزاد با پویل, شاه داوید, پی می برد و این فرزند را به نزد پدر و مادرش باز می گرداند[ ۱۲] . پس از مرگ پویل, پرایدری رابطه دوستانه که پدرش با اراون, پادشاه آنون, را داشت حفظ می کند و اراون به پرایدری نخستین خوک های ولز را می بخشد[ ۱۳] .
برانون و برادرش بران هر دو از فرزندان لیر, خدای دریا در اساطیر ولز, بودند که معادل لیر در اساطیر ایرلندی است. موتولوخ, پادشاه ایرلند, به خواستگاری برانون می آید اما ایزنتسین, یکی از برادران برانون, که مخالف این ازدواج بود, به اسب های موتولخ آسیب می زند. برادر دیگر برانون, بران معروف به بران برکت یافته ( بندیجید وران ) , برای عذرخواهی دیگی جادویی به موتولخ می بخشد. موتولخ که بابت این اهانت خشمگین شد, پس از بازگشت به ایرلند, این خشم را بر سر برانون خالی می کند. او را در آشپزخانه محبوس می کند و قصاب را وادار می کند که هر روز به او سیلی بزند. برانون پرنده ساری تربیت می کند تا این ماجرا را به گوش برادرش, بران, در ولز برساند. بران پس از اطلاع یافتن از این ماجرا به ایرلند لشکرکشی می کند و موتولخ را شکست می دهد اما در جنگ زخمی بزرگ بر می دارد. او به سربازانش دستور می دهد که سرش را ببرند و در تپه سفید لندن دفن کنند. سر جادویی او با وجود قطع شدن, هنوز حرف می زند. پس از چندین سال اقامت در ولز بالاخره این سر را در تپه سفید لندن دفن می کنند. سر جادویی بران محافظ جزیره بریتانیا در برابر تهاجم بیگانگان است اما شاه آرتور با بی احتیاطی این سر را بر می دارد و به این ترتیب باعث تهاجم آنگلوساکسون ها به بریتانیا می شود[ ۱۴] .
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفدفتر اول مابینوگی درباره پویل, حاکم منطقه دایفد ( در تلفظ ایرلندی داوید ) [ ۴] ولز است. پویل روزی که به شکار در جنگل مشغول بود, شکار یک شکارچی دیگر را تصاحب می کند. این شکارچی اراون[ ۵] حاکم آنون, دنیای پس از مرگ اساطیر ولز, بود. اراون, پویل را مجبور می کند که به عنوان خسارت یک سال به دنیای مردگان برود و با دشمن او, هوگان[ ۶] , بجنگد. اراون به پویل هشدار می دهد که هوگان قدرتی جادویی دارد که فقط باید با یک ضربه کشته شود و اگر دو بار زخم بردارد, بهبود یافته و از قبل هم قوی تر خواهد شد[ ۷] . پویل با هوگان می جنگد و او را شکست می دهد و پس از یک سال به ولز باز می گردد.
پویل اولین بار ریانون[ ۸] را در حالی که جامه ای زرین بر تن داشت و سوار بر اسب سفیدی بود, مشاهده کرد و همانجا عاشق او شد. حاصل این زوج, پسری به نام پرایدری[ ۹] بود, اما پرایدری در همان شب تولد توسط هیولایی دزدیده شد. به اشتباه گمان کردند که ریانون او را کشته است و به همین علت ریانون را به عنوان مجازات به گاری بستند. هیولایی که پرایدری را دزدیده بود, به گونت[ ۱۰] ( منطقه ای در شرق ولز ) می رود تا این بار کره اسبی را از دربار شاه گونت بدزدد اما تیرنون[ ۱۱] , شاه گونت, دست هیولای دزد را قطع می کند و سپس صدای جیغ و دادی را تاریکی شب می شنود. نوزادی پیچیده در قنداق در اصطبل قرار داشت. چهار سال بعد تیرنون به شباهت این نوزاد با پویل, شاه داوید, پی می برد و این فرزند را به نزد پدر و مادرش باز می گرداند[ ۱۲] . پس از مرگ پویل, پرایدری رابطه دوستانه که پدرش با اراون, پادشاه آنون, را داشت حفظ می کند و اراون به پرایدری نخستین خوک های ولز را می بخشد[ ۱۳] .
برانون و برادرش بران هر دو از فرزندان لیر, خدای دریا در اساطیر ولز, بودند که معادل لیر در اساطیر ایرلندی است. موتولوخ, پادشاه ایرلند, به خواستگاری برانون می آید اما ایزنتسین, یکی از برادران برانون, که مخالف این ازدواج بود, به اسب های موتولخ آسیب می زند. برادر دیگر برانون, بران معروف به بران برکت یافته ( بندیجید وران ) , برای عذرخواهی دیگی جادویی به موتولخ می بخشد. موتولخ که بابت این اهانت خشمگین شد, پس از بازگشت به ایرلند, این خشم را بر سر برانون خالی می کند. او را در آشپزخانه محبوس می کند و قصاب را وادار می کند که هر روز به او سیلی بزند. برانون پرنده ساری تربیت می کند تا این ماجرا را به گوش برادرش, بران, در ولز برساند. بران پس از اطلاع یافتن از این ماجرا به ایرلند لشکرکشی می کند و موتولخ را شکست می دهد اما در جنگ زخمی بزرگ بر می دارد. او به سربازانش دستور می دهد که سرش را ببرند و در تپه سفید لندن دفن کنند. سر جادویی او با وجود قطع شدن, هنوز حرف می زند. پس از چندین سال اقامت در ولز بالاخره این سر را در تپه سفید لندن دفن می کنند. سر جادویی بران محافظ جزیره بریتانیا در برابر تهاجم بیگانگان است اما شاه آرتور با بی احتیاطی این سر را بر می دارد و به این ترتیب باعث تهاجم آنگلوساکسون ها به بریتانیا می شود[ ۱۴] .
wiki: مابینوگیون