مائیت

لغت نامه دهخدا

مائیت. [ ئی ی َ ] ( ع مص جعلی ، اِمص ) ماهیت. ( ناظم الاطباء ). سؤال از حقیقت شی ٔ.( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به ماهیت شود.

مائیت. [ ئی ی َ ] ( ع مص جعلی ، اِمص ) مائیة. روانی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و ازش [ از انگور پرنیان و کلنجری ] بسیار بتوان خورد بسبب مائیتی که در اوست. ( چهارمقاله نظامی عروضی ). || در صفت احجار کریمه بمعنی رونق. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : حجر یراد به عندالاطلاق جوهر کل جسم جماد سواء کانت فیه مائیة کالیاقوت او لا. ( تذکره داود ضریر انطاکی ).

مائیة. [ ئی ی َ ] ( ع مص جعلی ،اِمص ) مائیت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به مائیت شود. || ( ص نسبی ) منسوب به ماء.
- حروف مائیة ؛ هفت حرفند وعبارتند از: ج ، ز، ک ، س ، ر، خ ، غ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
|| ( اِ ) آبی که میان ثرب و صفاق گرد شود چنانکه در استسقای زقی ، یابین خلل اعضا پیدا شود چنانکه در استسقای لحمی. ( ازبحرالجواهر ).

مائیة. [ ی َ / ئی ی َ ] ( ع اِ ) مائئة. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به مائئة شود.

فرهنگ فارسی

۱- آبکی بودن : وازش بسیار بتوان خورد بسبب مائیتی که در اوست .
مائیه روانی

فرهنگ عمید

آبکی بودن.

پیشنهاد کاربران

بپرس