لیفه

/life/

لغت نامه دهخدا

( لیفة ) لیفة. [ ف َ ] ( ع اِ ) یکی لیف. پاره ای از پوست درخت خرما و آن اخص است از لیف. ( منتهی الارب ). || انطاکی گوید: گیاهی است سرخ و خاردار و به شکل خیار کوچکی و نائب مناب قثاءالحمار در افعال و در نواحی مصر کثیرالوجود و زیاده از یک درهم قتال است.
لیفه. [ ف َ یا ف ِ ] ( اِ ) در تداول فارسی نیفه. حزة. حجزة. || پشم یا ابریشم که در دوات بود. ( مهذب الاسماء ). || آنچه بر چیزی پیچند.

فرهنگ فارسی

جای بنددرکمرشلوارکه بندرااز آن میگذرانند، وبکمرمیبندند، نیفه نیزگفته شده است
( اسم ) ۱- یک لیف پاره ای از پوست درخت خرما . ۲- یکی از گونه های انجیر که دارای میوه های درشت است .

فرهنگ معین

(فِ ) (اِ. ) جای بند یا کِش در کمر شلوار.

فرهنگ عمید

جای بند در کمر شلوار که بند را از آن می گذرانند و به کمر می بندند.

واژه نامه بختیاریکا

( لیفِه ) انجیر
سر هرجه؛ کمر شلوار

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

لیفهلیفهلیفه
لیفَه : بستنگاه بند شلوار. بندگاه کش شلوار.
نمونه: خان عمو لیفه ی تنبانش را بالا کشید. ( کلیدر ج ۹ص ۲۷۰۲ ) محمدجعفر نقوی
در اذربایجان شرقی به معنی جای بند شلوار میباشد
کلمه بجا مانده از اذری اذربایجان
لیفه : جای بند شلوار
( ( یک شلوار چلوار که تا مچ پاهاش بود با لیفه زمخت برجسته به تنش ماند . ) ) ( صادق چوبک ، تنگسیر )
در مهاباد اصفهان یعنی جای کش یا بند شلوار
بند شلوار