لیط
لغت نامه دهخدا
لیط. [ ل َ ] ( ع اِ ) رنگ و گونه چیزی. ( منتهی الارب ).
لیط. [ ل َ ] ( ع مص ) برچسبیدن به دل و دوست گردیدن. ( منتهی الارب ). وادوسیدن دوستی به دل. ( تاج المصادر ). || تیر یا چشم زخم رساندن. || لعنت کردن. || سزاوار شدن چیزی را. یقال : مایلیط به النعیم ؛ ای مایلیق به. || نهان داشتن چیزی را. || لاحق گردانیدن کسی را به دیگری. ( منتهی الارب ).
لیط. ( اِخ ) محلی است در پائین مکه... ( از معجم البلدان ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید