لیاقت

/liyAqat/

مترادف لیاقت: ارزش، استحقاق، اهلیت، سزاواری، شایستگی، صلاحیت، عرضه، قابلیت، قدر، کارآیی، مرتبه

برابر پارسی: شایستگی، برازندگی، سزاواری

معنی انگلیسی:
merit, worth, capability, efficiency, ably _, caliber, capacity, competence, desert, makings, qualification

لغت نامه دهخدا

لیاقت. [ ق َ ] ( ع اِمص ) لیاقة. سزاواری. شایستگی. زیبائی. برازندگی . موافق و درخور آمدن. اندرخوری. قابلیت : برداشت کنم آن کسان را که در باب ایشان سیاست فرموده باشم اگر لیاقت دارند برداشتن را. ( تاریخ بیهقی ). || فضل و دستگاه. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

درخوربودن، شایسته بودن، سزاوار، شایستگی
۱ - ( مصدر ) شایسته بودن در خور بودن . ۲- ( اسم ) شایستگی سزاواری برازندگی .

فرهنگ معین

(قَ ) [ ع . لیاقة ] (مص ل . ) سزاواری ، شایستگی .

فرهنگ عمید

شایستگی، سزاواری.

واژه نامه بختیاریکا

بِر بو؛ چِز بو؛ پُخار

جدول کلمات

کاردانی

مترادف ها

ability (اسم)
توانایی، قابلیت، شایستگی، لیاقت، استطاعت، صلاحیت، سررشته

capability (اسم)
توانایی، قابلیت، لیاقت، صلاحیت، سامان، استعداد پیشرفت

potency (اسم)
توانایی، لیاقت، قدرت، توان، نیرومندی

competency (اسم)
شایستگی، لیاقت، صلاحیت

competence (اسم)
شایستگی، لیاقت، صلاحیت، سررشته، کفایت، خبرگی

merit (اسم)
شایستگی، لیاقت، خدمت، استحقاق، سزاواری

aptitude (اسم)
شایستگی، لیاقت، استعداد، گنجایش، تمایل طبیعی، میل ذاتی

autarchy (اسم)
لیاقت، کفایت، حکومت استبدادی، استبداد، حاکم مطلق، جبار مطلق، خودبسندگی

autarky (اسم)
لیاقت، کفایت، حکومت استبدادی، استبداد، حاکم مطلق، جبار مطلق، خودبسندگی

فارسی به عربی

استحقاق , کفاءة

پیشنهاد کاربران

کاردانی
سزاوار بودن ، شایسته بودن، استحقاق داشتن، حق دریافت چیزی را داشتن، مستحق بودن، محق بودن
به نظر من چون روح خدا در وجود ما هست یعنی بهترینیم بی نقصیم کافی هستیم یعنی ما بخیر از خدا از هر چیزی تو دنیا بزرگتریم از هر نوع پول و ثروتی
شایستگی
ارزش چیزی داشتن
شایستگی چیزی داشتن
به نظر من معنای این کلمه:
لیاقت، شایستگی، صلاحیت، و توانایی
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
سَچ ( اوستایی )
کَئیتی ( اوستایی: کَئیتیَ )
شایَندی ( پهلوی: شایَندَکیْه )
آتاوی ( پهلوی: آتاویْه )
شایستگی

بپرس