( لی-ولنگ ) لی-ولنگ. [ وْ ل َ / ل َ یو ل َ ] ( اِ ) برف. ( جهانگیری ). برف و آن چیزی باشد سفید که در زمستانها مانند پنبه حلاجی کرده از آسمان فروبارد و به عربی ثلج خوانند. ( برهان ). صاحب برهان گوید: ظاهراً در معنی لغت تصحیف خوانی شده است و ترف را برف خوانده اند. || ترف. پنیرتن. هبولنک. هلباک یا هلیاک یا هلناک یا هلتاک. ( لغت نامه اسدی ). قره قوروت :
وآن زر از تو بازخواهد آنکه تا اکنون از او
جوغری خوردی همی و طائفی و لیولنگ.غمناک ( از لغت نامه اسدی ).