لگزی

لغت نامه دهخدا

لگزی. [ ل َ ] ( اِخ ) نام برادر امیر نوروز و از ارکان دولت باید و بعهد غازان خان. ویرا در هفتم جمادی الاَّخر در میدان مایدشت به قتل آوردند. رجوع به تاریخ غازانخان ص 73، 109، 111، و 141 شود.

لگزی. [ ل َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان کل تپه فیض اﷲبیگی بخش مرکزی شهرستان سقز، واقع در سی هزارگزی خاور سقز و شش هزارگزی قلعه کهنه. کوهستانی ، سردسیر و دارای 350 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات. محصول آنجا غلات ، توتون و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن اتومبیل رو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

لگزی. [ ل َ ] ( اِخ ) نام قومی در قفقاز. لزگی. || نام کوهی مسکن قوم لگزی. طرف غربش که به جبال گرجستان پیوسته است ( غرب جبال البرز ) کوه لگزی خوانند. ( نزهةالقلوب مقاله ثالثه ص 191 ). و بر شمال دشت خزر و بر غرب الان کوه و کوه لگزی و ارّان و بر جنوب جیلان و مازندران. ( نزهةالقلوب ص 139 ). و این دریا [خزر] را موجی عظیم بود از همه بحار سخت تر و جزر و مدّ ندارد. فلجه اسکندر به بحر فرنگ به طرف کوه لگزی با این دریا چنان نزدیکی دارد که مسافت در میان این دو دریا همان کوه است به مقدار دو سه فرسنگ. ( نزهة القلوب ص 240 ).

فرهنگ فارسی

قوم کوچکی که در لزگستان قفقاز سکونت دارند . زبان آنها ترکی است و رقص هایشان معروف میباشد .
نام قومی در قفقاز . نام کوهی مسکن قوم لگزی .

پیشنهاد کاربران

بپرس