لک انداختن


معنی انگلیسی:
smudge, soil, speck, splotch, spot, stain, sully

لغت نامه دهخدا

لک انداختن. [ ل َ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) لک انداختن انگور؛ لک زدن آن. رجوع به لک زدن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) لک زدن میوه . لک برداشتن میوه بر اثر رسیدن و پخته شدن قسمتی از میوه برنگ دیگر در آمدن . یا لک زدن دل کسی برای چیزی . بشدت خواستار آن بودن سخت مشتاق آن بودن : دلم برایش لک میزند .

مترادف ها

blob (فعل)
لک انداختن

فارسی به عربی

قطرة

پیشنهاد کاربران

بپرس