لؤلؤافشان

لغت نامه دهخدا

لؤلؤافشان. [ ل ُءْ ل ُءْ اَ ] ( نف مرکب ) فشاننده لؤلؤ :
لؤلؤافشان توئی به مدحت شاه
عقد پروین بهای لؤلؤ توست.
خاقانی.
|| مجازاً گریان :
لؤلؤافشان کند دو جزع مرا
عشق آن لعل لؤلؤآکنده.
سوزنی.

پیشنهاد کاربران