لوه

لغت نامه دهخدا

لوه. [ ل ُ وِ ] ( اِخ ) ده کوچکی از بخش مینودشت شهرستان گرگان ، نزدیک قریه چمانی پائین. دارای 50 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ).

لوه. [ ل َ وَ ]( اِ ) زغن. غلیواج. || به لغت هندی پرنده ای باشد شبیه به تیهو که آن را شکار کنند. ( برهان ).

لوه. [ ل ُ وَ ] ( ق ) در تداول مردم کاشان ، بلی. آری.

لوه. دوکووری [ ل ُ وِ رِ ] ( اِخ ) ژان باتیست. رمان نویس فرانسوی و کنوانسیونی از دسته ژیرندن ها، مولد پاریس ( 1760-1797 م. ).

لوه. [ ] ( اِخ ) احمدبن علی قاسانی ، ابوالعباس. رجوع به احمدبن علی قاسانی لغوی شود. ( معجم الادباء ج 1 ص 230 ).

لوه. [ ل َ ] ( ع اِ ) سراب. || ( مص ) درخشیدن سراب. || مضطرب گردیدن. || آفریدن. لاه اﷲ الخلق ؛ آفرید خدای خلق را. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

زشتروئی

گویش مازنی

/lave/ دیگ

واژه نامه بختیاریکا

( لَوِه ) از گونه ی گیاهان ییلاقی با مصرف خوراکی

دانشنامه عمومی

لوه (گالیکش). لوه، روستایی در دهستان قراولان بخش لوه شهرستان گالیکش استان گلستان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۵۳۷ نفر ( در ۱۷۴ خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس لوه (گالیکش)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

لوهلوهلوه
لووه در زبان لکی یعنی پارچه ( برای حوله یا پارچه کهنه بیشتر عمومیت داره )
در گویش دزفولی یعنی دیوانه
لووه = ل او ؤاَ = luwah در زبان لکی یعنی پارچه
لوه به زبان بختیاری گیاه علفی کوهی است که در ماه فروردین در کوه ها روئیده می شود و خوراکی است . برگهای این گیاه تقریبا شبیه به برگهای موسیر است ریشه خشک شده واتساب شده آن در آب چسبی مانند سریش می شود
لوه با فتحه «ل» و کسره «و»؛ در زبان مازنی ( تاپوری ) به معنای قابلمه می باشد.