لوه
لغت نامه دهخدا
لوه. [ ل َ وَ ]( اِ ) زغن. غلیواج. || به لغت هندی پرنده ای باشد شبیه به تیهو که آن را شکار کنند. ( برهان ).
لوه. [ ل ُ وَ ] ( ق ) در تداول مردم کاشان ، بلی. آری.
لوه. دوکووری [ ل ُ وِ رِ ] ( اِخ ) ژان باتیست. رمان نویس فرانسوی و کنوانسیونی از دسته ژیرندن ها، مولد پاریس ( 1760-1797 م. ).
لوه. [ ] ( اِخ ) احمدبن علی قاسانی ، ابوالعباس. رجوع به احمدبن علی قاسانی لغوی شود. ( معجم الادباء ج 1 ص 230 ).
لوه. [ ل َ ] ( ع اِ ) سراب. || ( مص ) درخشیدن سراب. || مضطرب گردیدن. || آفریدن. لاه اﷲ الخلق ؛ آفرید خدای خلق را. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه عمومی
لوه (گالیکش). لوه، روستایی در دهستان قراولان بخش لوه شهرستان گالیکش استان گلستان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۵۳۷ نفر ( در ۱۷۴ خانوار ) بوده است. [ ۱]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفبر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۵۳۷ نفر ( در ۱۷۴ خانوار ) بوده است. [ ۱]
wiki: لوه (گالیکش)
پیشنهاد کاربران
لووه در زبان لکی یعنی پارچه ( برای حوله یا پارچه کهنه بیشتر عمومیت داره )
در گویش دزفولی یعنی دیوانه
لووه = ل او ؤاَ = luwah در زبان لکی یعنی پارچه
لوه به زبان بختیاری گیاه علفی کوهی است که در ماه فروردین در کوه ها روئیده می شود و خوراکی است . برگهای این گیاه تقریبا شبیه به برگهای موسیر است ریشه خشک شده واتساب شده آن در آب چسبی مانند سریش می شود
لوه با فتحه «ل» و کسره «و»؛ در زبان مازنی ( تاپوری ) به معنای قابلمه می باشد.