لونه. [ ل َ / لُو ن َ / ن ِ ] ( اِ ) گلگونه. ( از اوبهی ). غازه و گلگونه و سرخی زنان باشد که به روی مالند. ( برهان ). سرخاب :
چه مایه کرده بر آن روی لونه گوناگون
بر آنکه چشم تمتع کنم به رویش باز.
قریع.
این کلمه را سروری و شعوری و برهان نیز بدین صورت ضبط کرده اند و دیگر فرهنگها مثل رشیدی و جهانگیری و انجمن آرای ناصری ندارند و هیچ جا هم شاهدی جز این شعر قریع ( در حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) نیست. با اینهمه گمان میکنم این کلمه گونه بوده است به معنی غازه و گلگونه و کاتب مدرک فوق به تصحیف خوانده است ودیگران هم تقلید کرده اند.لونه. [ ن َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از بخش حومه شهرستان دماوند. دارای سی تن سکنه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).