لوشه
لغت نامه دهخدا
لوشه. [ ل َ / لُو ش َ / ش ِ ] ( اِ ) لُنج. جحفلة. لویشه. لبیشه. لب حیوان و به طور مزاح لب انسان. لُنج. لَفج. لب ستبر. لَفچ.
فرهنگ فارسی
لبیشه . لب حیوان و به طور مزاح لب انسان .
فرهنگ معین
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
لوشه . نام گیاهی بهاری در استان کردستان که کردها به ان بن سور میگویند و مصرف خوراکی دارد که بیشتر در اش دوغ استفاده میکنند
لوشه اسم گیاه محلی مناطق کرد نشین است که به فارسی بدان گل آقا گفته می شود
لوشه نام گیاهی کوهی در منطقه کردستان می باشد
شبیه تره کوهی
شبیه تره کوهی