لوشاب

لغت نامه دهخدا

لوشاب. ( اِ مرکب ) آب ممزوج با لوش. لوشابه. آب لای ناک.

لوشاب. ( اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش میمه شهرستان کاشان ، واقع در 40هزارگزی باختر میمه. کوهستانی و سردسیر. دارای 270 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات ، انگور و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری است و از طریق رباط با اتومبیل بدانجا توان رفت. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ).، ( لوش آب ) لوش آب. ( اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد واقع در 7هزارگزی جنوب باختری فریمان ، سر راه مالرو عمومی فریمان به پاقلعه. جلگه و معتدل. دارای 86 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا سیب زمینی ، غلات و بنشن. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) آب ممزوج بالج آب لای ناک .
دهی از دهستان مرکزی بخش میمه شهرستان کاشان .
( لوش آب ) دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد

فرهنگ عمید

آب تیرۀ آمیخته با لای و لجن.

پیشنهاد کاربران

بپرس