لوری بچه. [ ب چ ْ چ َ / چ ِ / ب َ چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) لوری زاده. فرزند لولی : آمد خبر تو که به کاشان و خسیکت لوری بچه ای دوست گرفتی و شدی زار.سوزنی.
فرزند لوری لولی زاده : آمد خبر تو که به کاشان و خسیکت لوری بچه ای دوست گرفتی و شدی زار . ( سوزنی لغ. )