لوح خوان. [ ل َ / لُو خوا / خا ] ( نف مرکب ) خواننده لوح. که لوح خواند. - طفل ِ لوح خوان ؛ کودک نوخوان و خط آموخته : وآن کوس عیدی بین نوان بر درگه شاه جهان مانند طفل لوح خوان در درس و تکرار آمده.
خاقانی.
نصرت تو زاده تا باتیغ اوست چرخ طفل لوح خوان می خواندمش.
خاقانی.
فرهنگ فارسی
( صفت ) آنکه لوح را بخواند . یا طفل ( کودک ) لوح . کودک نو آموز .