لوامع

لغت نامه دهخدا

لوامع. [ ل َ م ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِلامعة و لامع. اثرهای روشن و پرتوهای درخشان. ( غیاث ).صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: در اصطلاح صوفیه عبارت است از انوار ساطعه که لامع میشود به اهل رایات ازارباب نفوس ظاهره پس منعکس میشود از خیال به حس مشترک و مشاهده کرده میشود به حواس ظاهره. کذا فی لطائف اللغات. جرجانی آرد: انوار ساطعة تلمع لاهل البدایات من ارباب النفوس الضعیفة الظاهره فتنعکس من الخیال الی الحس المشترک فیصیر مشاهدة بالحواس الظاهرة فتری ان لهم انوارا کانوار الشهب و القمر و الشمس فیضی ماحولهم فهی اما عن غلبة انوار القهر و الوعید علی النفس فیضرب الی الحمرة و اما عن غلبة انوار اللطف و الوعد فیضرب الی الخضرة و النصوع. ( تعریفات ). ما ثبت من انوار التجلی و قتین و قریباً من ذلک. ( تعریفات ).

فرهنگ فارسی

جمع لامعه
( صفت ) جمع لامع ولامعه : ۱- درخشنده ها رخشانها .۲- انوار ساطعه که لامع میشود باهل بدایات از ارباب نفوس طاهره و منعکس میگردد از خیال بحس مشترک . و بواسط. حواس ظاهره مشاهده میشود .

فرهنگ معین

(لَ مِ ) [ ع . ] (ص . ) جِ لامعه ، لامع ، درخشنده ها، رخشان ها.

فرهنگ عمید

= لامعه

پیشنهاد کاربران

بپرس