لواء. [ ل ِ ] ( ع اِ ) ( در استعمال فارسی زبان بدون همزه آید ) رایت. عَلَم. علم لشکر. ( مهذب الاسماء ). بند. علم بزرگ. ( دهار ). ام الرمح. درفش. بیرق. علم و آن کوچکتر است از رایت. درفش لشکرکشان. علم خرد. ( منتهی الارب ). علم فوج و نشان لشکر. ( غیاث ). لوای. ج ، اَلویِه. جج ، الویات. || لبثوا بالسواء و اللواء؛ یعنی برانگیختند به استغاثه و فریاد کردن. || لواء الحیة؛ پیچیدگی مار. ( منتهی الارب ). لواء. [ ل َوْ وا ] ( ع اِ ) مرغی است. ( منتهی الارب ).