لهیم

لغت نامه دهخدا

لهیم. [ ل ُ هََ ] ( ع اِ ) سختی و بلا. || مرگ. || تب. اُم اللهیم مثله فی الکل . || دیگ فراخ. ( منتهی الارب ).

لهیم. [ ل ِ ی َ / ل ُ ی ِ ] ( ع ص ) مرد سخت پیشی گیرنده. || اسب سابق نیکو و نجیب. لِهمیم. ( منتهی الارب ).

لهیم. [ ل ُ هََ ] ( اِخ ) بطنی است از ارض به جزیره ای در مغرب تکریت. و آن آبی است نمربن قاسط را. ( از معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

مرد سخت پیشی گیرنده .

پیشنهاد کاربران

بپرس