لهموم. [ ل ُ ] ( ع ص ، اِ ) ناقه بسیارشیر. اشتر بسیارشیر. || زخم فراخ و فی بعض النسخ ، و الخرج الواسع؛ یعنی خرجین فراخ. || شرم زن. || ابر بزرگ قطره. || عدد بسیار. || لشکر گران. || مرد بسیار خیر و نیکوئی. ( منتهی الارب ). ج ، لهامیم.