له کردن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- دک و پوزش را له کردن ؛ خرد وخاکشی ساختن.
- له و لورده کردن ؛ خرد و خاکشی کردن.
فرهنگ فارسی
خرد و نرم سائیدن چنان که گوشت را در هاون . له و لورده کردن .
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
خرد کردن، له کردن
سنجیدن، کشیدن، خواندن، له کردن، وزن کردن، توزین کردن، وزن داشتن
خفه کردن، خمیر شدن، له کردن، کوبیدن و نرم کردن
زدن، کوبیدن، له کردن
ضربت زدن، کوفتن، کوفته کردن، له کردن
باطل کردن، نقض کردن، له کردن، با ضربه زدن، الغا کردن
له کردن، صدمه زدن، با چکش زدن یا کوبیدن
له کردن
خرد کردن، بریدن، له کردن، پاره کردن
له کردن، چپاندن، فشردن، چلاندن، فشار دادن، دوشیدن، اب میوه گرفتن، بزور جا دادن، زور اوردن
محو کردن، تراشیدن، خراشیدن، له کردن، ستردن، با خاک یکسان کردن، خراش دادن
مسدود کردن، له کردن، چاک دادن، زخمی کردن، مانع غلتیدن شدن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید