لنگوته

لغت نامه دهخدا

لنگوته. [ ل ُت َ / ت ِ ] ( اِ ) لنگی باشد کوچک که درویشان و فقیران و مردم بی سر و پا بندند. ( جهانگیری ). و به هندی نیزهمین معنی دارد. ( برهان ). لنگی کوچک که فقرا و درویشان در میان بندند و بدان ستر عورت کنند. مؤلف گوید: اصل این لغت لنگ کوته بوده ، یک کاف را به جهت سهولت کلام چنانکه رسم پارسیان است حذف کرده اند. ( از فرهنگ انجمن آرای ناصری ). و صاحب بهار عجم گوید: تحقیق آن است که لنگوته لغت هندی است مرکب از لنگ بالکسر به معنی نره و اوت به واو مجهول به معنی پناه و پرده و فارسیان هاء بدان ملحق کرده و استعمال کنند. ( آنندراج ). این کلمه را مردم سیام از ما گرفته اند و به معنی قسمی ازار به کار برند .
و اینکه در بعض نسخ برهان قاطع لنگونه ( با نون ) آورده غلط است :
دل به فراغت ده و لنگوته بند
ازجهت زر نه به جان پوته بند.
شاه داعی.
برمیکنم به روی میان بند جانماز
لنگوته را معارض شلوار میکنم.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 25 ).
برو ای دامک شلوار که بر دیده تو
راز لنگوته نهان است و نهان خواهد بود.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 161 ).
گه به لنگوته اش کنند بدل
گه بود زیر جامه در قصار.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 34 ).
و حضرت خیرالبریّه علیه السلام لنگوته خود را عنایت کرد که شعار وی [ شعار جسد زینب زوجه رسول ( ص ) ] ساختند. ( حبیب السیر ج 1 جزو سیم ص 148 ). و اکثر مردم کالیکوت برهنه اندام باشند، لنگوتها از ناف تا بالای زانو بسته. ( حبیب السیر ج 2 ص 397 ). احتیاک ؛ شلوار و لنگوته بر میان سخت بستن.

فرهنگ فارسی

( اسم ) لنگی است کوچک که درویشان و فقیران و مردم بی سرو پا بر میان بندند : بر میکنم بروی میان بند جا نماز لنگوته را معارض شلوار می کنم . ( نظام قاری ۲۵ لغ. )
لنگی باشد کوچک که درویشان و فقیران و مردم بی سر و پا بندند .

فرهنگ معین

(لُ تَ یا تِ ) [ هند. ] (اِ. ) لنگی است کوچک که درویشان و فقیران و مردم بی سر و پا بر میان بندند.

فرهنگ عمید

لنگ کوچک که برای ستر عورت به کمر ببندند.

پیشنهاد کاربران

بپرس