لنگه کفش کهنه کسی شدن: [ به زبان عامیانه ] خود را شبیه او کردن . و خلق خوی او را داشتن .
( ( حالا تو هم لنگه کفش کهنه ی او شدی و ازش بالاداری می کنی؟ نمیگم مترس نگیره. میگم زیور قابل این دسک و دمکها نیس. ) ) ( صادق چوبک، چرا دریا توفانی شده بود. )
( ( حالا تو هم لنگه کفش کهنه ی او شدی و ازش بالاداری می کنی؟ نمیگم مترس نگیره. میگم زیور قابل این دسک و دمکها نیس. ) ) ( صادق چوبک، چرا دریا توفانی شده بود. )