لغت نامه دهخدا
- لنگر انداختن کسی در جائی ؛ توسعاً متوقف شدن در هر جا. دیر در خانه کسان ماندن چنانکه چند روزی. توقف نسبتاً طویل کردن. خانه نزول شدن ( در تداول مردم قزوین ). در خانه دیگران دیر ماندن. پوست تخت انداختن. القاء عصا. القاء جران. رجوع به مجموعه مترادفات ص 31 شود.
- امثال :
کنگر خورده لنگر انداخته .
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
لنگر انداختن، محکم شدن، با لنگر بستن یا نگاه داشتن
لنگر انداختن
لنگر انداختن، پناه دادن، پناه بردن
لنگر انداختن، پناه بردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
لَنگریدن.