لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
مترادف ها
گله، ناله، لندلند
غرولند، لندلند، غرغر، سخن زیر لب
فارسی به عربی
تمتم
پیشنهاد کاربران
غرغر
غرولند
واگویه
زمزمه های گلایه آمیز
. . . جواب نشنیدم بجز لندلند تیز و تند که هر آینه از آن زن حکیم بود.
سرگذشت حاجی بابای اصفهانی
جیمیز موریه
غرولند
واگویه
زمزمه های گلایه آمیز
. . . جواب نشنیدم بجز لندلند تیز و تند که هر آینه از آن زن حکیم بود.
سرگذشت حاجی بابای اصفهانی
جیمیز موریه
لندلند: [ عامیانه ] ، غُرغر، غُر غر کردن
( ( باران مانند تسمه تو گرده اش پایین می آمد . لندلند کش دار و دندان غرچه های رعد از تو هوا بیرون نمی رفت. ) )
( صادق چوبک ، چرا دریا طوفانی شده بود )
( ( باران مانند تسمه تو گرده اش پایین می آمد . لندلند کش دار و دندان غرچه های رعد از تو هوا بیرون نمی رفت. ) )
( صادق چوبک ، چرا دریا طوفانی شده بود )