لند لند کنان

لغت نامه دهخدا

لندلندکنان. [ ل ُ ل ُ ک ُ ] ( نف مرکب ، ق مرکب ) در حال لُندلُند کردن. ژکان. غرغرکنان.

فرهنگ فارسی

ژکان . غرغر کنان

پیشنهاد کاربران

بی بی زیر چادر لُند لُند می کرد و پشت سرم می آمد.
از کتاب قصه های مجیدنوشته هوشنگ مرادی کرمانی
غرغرکنان
غرولند کنان
. . . در همین موقع ستاره شناس شیلنگ اندازان و لندلندکنان میان این جاده پیدا شد
کتاب بیگانه ای در دهکده

بپرس