لمه

لغت نامه دهخدا

( لمة ) لمة. [ ل َم ْ م َ ] ( ع اِ ) دیوانگی. یقال : اصابته من الجن لمة. هو المس او القلیل منه. || چیزی اندک. || سختی روزگار. ( منتهی الارب ). سختی زمانه. ( منتخب اللغات ). یقال : اعیذه من حادثات اللمة،فیقال هی الدهر و الشدة و انشد الفراء :
عَل صروف الدهر او دولاتها
یدلننا اللمة من لماتها.
( منتهی الارب ).

لمة. [ ل ُ م َ ]( ع اِ ) یاران. || گروه از سه تا ده. ( منتهی الارب ). گروهی از زنان. ( مهذب الاسماء ). || همزاد مرد. ( منتهی الارب ). همزاد. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ). || هم شکل و مانند. ( منتهی الارب ). مانند. ( دهار ). || پیشوا. ( منتهی الارب ).

لمة. [ ل ِم ْ م َ ] ( ع اِ ) موی پیچه. ( منتهی الارب ). موی تا زیرنرمه گوش فروآویخته. ج ، لمم ، لمام. الشعر الذی یجاوز الاذن فاذا بلغت المنکبین فهی جمة. ( بحر الجواهر ) ( منتهی الارب ). موی تا دوش. موی تا به دوش رسیده. ( مهذب الاسماء ). موی که از بناگوش گذشته باشد. ( غیاث ): لمة مشیطة؛ [ موی ] شانه کرده. || آنچه پراکنده شود از سر میخ فروکوفته به سنگ. ( منتهی الارب ).

لمة. [ ل ِم ْ م َ ] ( اِخ )( ذوالَ... ) نام اسب عکاشةبن محصن. ( منتهی الارب ).
لمه. [ل َ م َ / م ِ ] ( ترکی ، پسوند ) کلمه ترکی است و چون مزید مؤخری در بعض کلمات ترکی مستعمل در فارسی درآید. مزید مؤخری است در کلمات مأخوذه از ترکی و مجموع مرکب صورت اسم مصدری است که به معنی اسم است : تولمه ( آتش سرخ کن یا آتش گردان )، سوزلمه ( چلو صافی )، چالمه ( یخدان چرمین )، چاتلمه ( دُم دُم )، بقلمه ( گوسفند درست بریان )، دلمه ( غذائی از گوشت و لپه پخته در برگ مو یا کلم پیچیده ) قابلمه ( باطیه دردار )، تابلمه ( رشته ای چند به هم تافته ). و گاه اسم مصدر، چون : کفلمه ( از:کف عربی + لمه ) و دیشلمه ( از: دیش ، دندان + لمه ).

لمه. [ ل ُم ْ م َ ] ( ع ص ، اِ ) یار سفر. || مونس. غمخوار ( واحد و جمع در وی یکسان است ). ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

موی پیچه . یا آن چه پراکنده شود از سر میخ فرو کوفته به سنگ .

گویش مازنی

/lame/ نمد

دانشنامه عمومی

لمه (پارچه). لمه ( انگلیسی: Lamé ) نوعی پارچه یا بافتنی[ ۱] با روبان هایی از فیبر فلزی است که دور الیاف طبیعی یا مصنوعی مانند ابریشم، نایلون یا اسپندکس ( برای کشش بیشتر ) را پوشش می دهد. رنگ آن به طور معمول طلایی یا نقره ای است. گاهی لمهٔ مسی نیز دیده می شود. در حال حاضر، تقریباً تمام لمه ها به جای نخ فلزی واقعی با الیاف متالایز مصنوعی ساخته می شوند و در هر رنگی موجود هستند. انواع رایج مورد استفاده در صنایع مد و لباس عبارتند از لمهٔ سیال، لمهٔ بافت، لمهٔ هولوگرام و لمهٔ براق. [ ۲]
عکس لمه (پارچه)عکس لمه (پارچه)عکس لمه (پارچه)عکس لمه (پارچه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

پسوند �لمه� در زبان فارسی به عنوان یک پسوند ترکیبی در ساخت واژه هایی مانند �قابلمه� به کار می رود. این پسوند در زبان های ایرانی دیگر نیز وجود دارد، اما معنای آن در هر زبان ممکن است متفاوت باشد.
ریشه شناسی واژه �قابلمه�
...
[مشاهده متن کامل]

واژه �قابلمه� از ترکیب دو بخش �قاب� و �لمه� تشکیل شده است:
قاب: در زبان فارسی به معنای ظرف یا چارچوب است و ریشه ای ایرانی دارد.
لمه: این پسوند در زبان فارسی به معنای چیزی است که گرداگرد یک سطح دایره ای یا مقعر قرار می گیرد. در زبان لکی، �لم� به معنای شکم یا دل است.
بنابراین، �قابلمه� به معنای ظرفی است که برای پخت وپز استفاده می شود.
وجود پسوند �لمه� در زبان های ایرانی دیگر
در زبان های ایرانی دیگر نیز واژه هایی با پسوند مشابه وجود دارد:
زبان لکی: �لم� به معنای شکم یا دل است.
زبان تالشی: �ماز� یا �مَهاز� به معنای مگس است.
این تفاوت ها نشان دهنده تنوع معنایی و کاربردی پسوند �لمه� در زبان های مختلف ایرانی است.
منابع معتبر
برای مطالعه بیشتر در مورد ریشه شناسی واژه �قابلمه�، می توانید به منابع زیر مراجعه کنید:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
ویکی واژه

نمد
لِمّ، لِمَّ، لِمَّه = در لهجه ایل عرب خمسه به معنای پنهان و مخفی کردن چیزی گویند.
لمه. " ل " با آوای زبر ، ( زبان مازنی ) ، نمد.