لمحه
مترادف لمحه: آن، ثانیه، حین، دقیقه، دم، طرفه العین، لحظه، وقت
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) یک بار اندک دیدن چیزی را . ۲- ( اسم ) نگرش دزدکی . ۳- چشم زد . ۴- مدتی اندک : چون لمحه ای لحظ. فراغی یابد بمطالع. کتب و مجالست فضلا و موانست حکما ... استیناس جوید . ۵- ( مصدر ) درخشیدن ( برق ) . ۶- ( اسم ) درخش .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] یک بار نگریستن.
۳. [قدیمی] باشتاب به چیزی نظر کردن.
مترادف ها
نگاه مختصر، مرور، نگاه، برانداز، نظر اجمالی، لمحه، اشاره یا نگاه مختصر، اشاره کردن و رد شدن برق زدن
نظر اجمالی، لمحه، نگاه سریع، نگاه کم، نگاه انی
پیشنهاد کاربران
لمحه بر وزن لحظه و به معنی لحظه.
لمحات بر وزن لحظات و به معنی لحظات.
فقط دقت کنیم که حرف ( ح ) در ( لحظه ) حرف دوم است و در ( لمحه ) حرف سوم است.
لمحات بر وزن لحظات و به معنی لحظات.
فقط دقت کنیم که حرف ( ح ) در ( لحظه ) حرف دوم است و در ( لمحه ) حرف سوم است.
زمان اندک