فربه شد عشق و زفت و لمتر
بنهاد خرد به لاغری روی.
سنائی.
عقل جز راستگوی لمتر نیست حیله سازنده و گلوبر نیست.
سنائی.
آنچه دی آن پسر سر گَرَک چرخور کردمن ندیدم که در آفاق یکی لمتر کرد.
سنائی.
گر ضریری لمتر است و تیزخشم گوشت پاره ش دان که او را نیست چشم.
مولوی.
تا که زفت و فربه و لمتر شودآن تنش از پیه و قوت پر شود.
مولوی.
هست حیوانی که نامش اُسغُر است کو به زخم چوب زفت و لمتر است.
مولوی.
کریم الدین تو آن پهلونژادی که گردون را بتو باشد تفاخر.
فرستادم به خدمت رقعه ای دی
به دست پهلوی هنگفت و لمتر.
ابن یمین.
خلعت ایمان تازه بر عمیدخسته پوش تا بدان خلعت فضیلت لتره و لمتر شود.
عمید لوبکی.
لمتر. [ ل َ ت َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان حومه بخش رامسر شهرستان شهسوار، واقع در 1500گزی شمال رامسر بین دریا و راه شوسه. دشت ، معتدل ، مرطوب و مالاریائی و دارای 240 تن سکنه گیلکی و فارسی زبان. آب آن از رودخانه صفارود. محصول آنجا برنج ، مرکبات ، چای و ابریشم و شغل اهالی آن زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).
لمتر. [ ل ُ م ِ ] ( اِخ ) فردریک. نام آکتور ( هنرپیشه ) فرانسوی ، مولد هاور ( 1800-1876 م. ).
لمتر. [ ل ُ م ِ ] ( اِخ ) نقّاد و ادیب و درام نویس فرانسوی ، مولد ونسی ( لوآره ) ( 1853-1914 م. ).
لمتر. [ ل ُم ِ ] ( اِخ ) وکیل و نویسنده ژانسنیست فرانسوی ، مولد پاریس ( 1608-1658 م. ).