لمباندن


معنی انگلیسی:
to swallow without chewing, to suck like an old man without teeth, devour, gobble, stuff, swallow

لغت نامه دهخدا

لمباندن. [ ل ُ دَ ] ( مص ) لُنْباندن. چیزی نرم مانند پلو و نان را با لقمه بزرگ نیم جویده فرودادن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) غذایی نرم ( مانند پلویا نان ) را باعجله و حرص و نیم جویده فرو دادن : خلاصه هزار کار سیاه و سفید میکند که بگانم فقط یکیش از دست جلال ساخته باشد : لمباندن .
چیزی نرم مانند پلو و نان را با لقمه بزرگ نیم جویده فرو دادن .

فرهنگ معین

(لُ دَ ) (مص م . ) (عا. ) غذا را با حرص و عجله خوردن .

فرهنگ عمید

غذایی را با حرص و اشتها و به مقدار زیاد خوردن.

واژه نامه بختیاریکا

لَپنیدِن؛ لفنیدن

پیشنهاد کاربران

لُمْباندن:با شتاب لقمه های بزرگ را بلعیدن. با عجله فرودادنلقمه های بزرگ ونرم ونیم جویده. .
نمونه:نواله اش را لمباند. ( کلیدر ج۶ص۱۶۲۶ )
محمد جعفر نقوی
شاید این واژه برگرفته از صدای هنگام خوردن چیزی که زیر دندان خرد نمی گردد ( نرم مانند تکه نان یا. . . ) بوده باشد.
لُمب / لُنب اندن ( وند ستاک ساز ) >> لمباندن/لنباندن ( لُمبوندن )
لمباندن
gobble up
در مهاباد اصفهان یعنی با اشتها و بسیار خوردن

بپرس