لمان

لغت نامه دهخدا

لمان.[ ل َ ] ( اِخ ) ( الَ... ) نام قومی. و هم الذین کانواقصدوا سواحل الشام فی الدولة الایوبیة. و مواطنهم فی شمال البحر الرومی غرباً بشمال. قال فی العبر و هم من ولد طویال بن یافث بن نوح. ( صبح الاعشی ج 1 ص 370 ).

لمان. [ ل َ ] ( نف ، ق ) در حال لمیدن.

لمان. [ ل ِ ] ( اِخ ) دریاچه ای به ژنو.

لمان. [ ل ِ ] ( اِخ ) مورخی است. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 554 شود.

فرهنگ فارسی

دریاچه ایست بدرازی ۷٠ و به پهنای ۱۴ کیلومتر در جنوب کشور سویس در دامنه شمالی کوهستان آلپ . شهر ژنو در گوشه جنوب باختر آن واقع شده و رودخانه [ رن ] از آن سرچشمه میگیرد .
مورخی است

فرهنگستان زبان و ادب

{sheer , natural sheer} [حمل ونقل دریایی] حالت شناورِ درلنگر هنگامی که براثر جریان باد یا آب، بین شناور و زنجیر آن زاویه ایجاد شود

پیشنهاد کاربران

بپرس