لم

/lam/

مترادف لم: رمز، شگرد، فن، فوت وفن، قلق، چرایی، لما، فلج، لس

معنی انگلیسی:
know-how, knack, trick, method, hang

لغت نامه دهخدا

لم. [ل َ ] ( اِ ) ازملک. پیچکی خاردار در جنگلهای شمالی ایران. نامی که در بهشهر ( اشرف ) به وشات دانه دهند. نامی که در نور به تمشک دهند. و رجوع به تمشک شود. || شوک. شوکه. خار. تیغ. تلو. تلی. بور. لام.

لم. [ ل َ ] ( پسوند ) مزید مؤخر امکنه : استالم. بالالم. سیاه لم. تلم. دیولی لم. زلم. اعلم ( اَلم ).اهلم. || آنجا که چیزی بدانجا فراوان است : یَلم لم ؛ یعنی آنجا که یلم بسیار روید. چمازلم ؛ آنجا که چماز بسیار بود. لمالم. و رجوع به لمالم شود.

لم. [ ل َ ]( اِ ) اسم از لم دادن و لم دادن یا لمیدن ، حالتی است میان نشستن و دراز کشیدن برای آسودن. استراحت کردن و آسودن در اصطلاح عامه مردم. آسایش. ( برهان ). لمیده به معنی آسوده و بر این قیاس و المیدن ، یعنی آسودن و خفتن. و با لفظ داشتن و دادن و زدن به معنی واکشیدن و خواب کردن به فراغت است. ( آنندراج ) :
نگه مست اداریزی و لب غربال جان بیزی
به چشم غمزه جا دارد به تخت عشوه لم دارد.
ملا فوقی یزدی ( از آنندراج ).
کام دل مرا چه شود گر برآورد
شیرین لبت که لم زده بر متکای ماچ.
ملا فوقی یزدی ( از آنندراج ).
|| رحمت و بخشایش. ( برهان ). رجوع به لمیدن و لم دادن شود.

لم. [ ل َ ] ( ع حرف ) حرف نفی. نه. بی. نا. ( منتهی الارب ) :
یکدم بکش قندیل را
بیرون کن اسرافیل را
پر برفتر جبریل را
نه لا گذار آنجا نه لم.
سنائی.

لم. [ ل َم م ] ( ع مص ) فراهم آوردن چیزی را. ( منتهی الارب ). گرد کردن. ( تاج المصادر ). جمع آوردن با هم. ( ترجمان القرآن ). || نیکو گردانیدن. یقال : لم اﷲ شعثه ؛ ای اصلح وجمع ما تفرّق و قارب بین شتیت اموره. ( منتهی الارب ).به اصلاح آوردن. ( تاج المصادر ). || فرودآمدن. ( منتهی الارب ). || خوردن بخش خود و یاران خود و منه قوله تعالی : تأکلون التراث اکلا لَمّاً( قرآن 19/89 )؛ ای نصیبکم و نصیب صاحبکم. ابوعبیدة یقال : لممته اجمع حتی اتیت علی آخره. ( منتهی الارب ).

لم. [ ل ِ م َ ] ( ع ق مرکب ) ( از: لَِ + م َ، مخفف «ما»ی استفهامیه ) حرف یستفهم به و اصله «ما» وصلت بلام فحذفت الالف. بهر چه.برای چه. چرا. از چه. ز چه. لِمَه. ( منتهی الارب ). صاحب غیاث اللغات گوید: فارسیان در محاوره خود به این معنی نیز میم را ساکن خوانند و به معنی سبب پرسی واعتراض مستعمل کنند و در محاوره عربی در صورت الحاق یاء نسبت میم را مشدد خوانند. ( غیاث ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

حالتی میان نشستن ودرازکشیدن، پشت دادن ببالش، حیله وفن وتردستی
نه نا : یکدم بکش قندیل را بیرون کن اسرافیل را پربر فتر جبریل را نه لاگذار آنجانه لم . ( سنائی لغ. )
در اصطلاح فارسی زبانان سر پیشه راز صنعتی . یا مقابل ان .

فرهنگ معین

(لَ ) [ ع . ] (حر نفی . ) نه ، نا.
( ~ . ) (ص . ) پر، لبالب .
(لِ مَ ) [ ع . ] ۱ - (ق . استفهام . ) برای چه ¿ بهر چه ¿ ۲ - (اِ. ) سبب پرسی ، سؤال .
(لَ ) (اِ. ) حالتی بین دراز کشیدن و نشستن .
(لِ ) (اِ. ) (عا. ) فوت و فن کار، قِلِق کار.

فرهنگ عمید

حیله، فن، و تردستی در انجام دادن کاری.
۱. حالتی میان نشستن و دراز کشیدن.
۲. پشت دادن به بالش برای استراحت.
* لم دادن: (مصدر لازم ) تکیه دادن، لمیدن.
حرف نفی، نه.

فرهنگستان زبان و ادب

{lemma} [ریاضی] قضیه ای فرعی که در اثبات قضیۀ دیگر به کار رود

گویش مازنی

/lam/ حصار طبیعی پوشیده از شاخه های سبز تمشک - تکیه دادن ۳گیاه خاردار تمشک وحشی & شوخ - چرک & برکه ی عمیق – ژرف – گود

واژه نامه بختیاریکا

( لَم ) پایین
( لُم ) شعله؛ سوسوی چراغ؛ حرارت
( لِم ) شارت؛ بارت و شارت

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لِمَ: برای چه (مخفف "لِما")
معنی لَم أَتَّخِذْ: نگرفته بودم
معنی لَم أَخُنْهُ: به او خیانت نکرده و نمی کنم (کلمه خیانت و کلمه نفاق هر دو به یک معنا است ، با این تفاوت که خیانت را در خصوص نفاق و دورویی به کار میبرند که در مورد عهد و امانت باشد ، و نفاق را در خصوص خیانتی به کار میبرند که در مورد دین بورزند البته گاهی به جای یکدی...
معنی لَمْ أَدْرِ: نمی دانستم و نمی دانم
معنی لَمْ أُشْرِکْ: شریک نساخته بودم و نمی سازم
معنی لَمْ أَعْهَدْ: عهد نبستم - پیمان نبستم - سفارش نکردم
معنی لَمْ أَقُلْ: نگفتم
معنی لَمْ أَکُ: هرگز نبودم
معنی لَمْ أَکُن: نبودم و نیستم
معنی لَمْ أَنْهَکُمَا: شما دو نفر را منع نکردم - شما دونفر را نهی نکردم
معنی لَمْ أُوتَ: هرگز به من داده نشده بود
معنی لَّمْ تُؤْتَوْهُ: آن به شما داده نشد
معنی لَمْ تُؤْمِن: ایمان نیاورده
معنی لَّمْ تُؤْمِنُواْ: ایمان ندارید ونیاورده اید
معنی لَمْ تَأْتِهِم: نزدشان نیامد
ریشه کلمه:
ل (۳۸۴۲ بار)
ما (۲۶۲۲ بار)

جدول کلمات

تکیه

مترادف ها

loll (اسم)
لم، زبان بیرون

trick (اسم)
نیرنگ، حقه، رمز، حیله، خدعه، شیادی، بامبول، شعبده بازی، فوت و فن، لم

فارسی به عربی

تدل , خدعة

پیشنهاد کاربران

به گویش بختیاری لم یعنی پایین
لم درزبان محلی سخت سرغربی ترین شهرمازندران = با آب چاله . برکه آب دررود.
همیشه برایم سئول بوده چگونه درمیان جنگل وبالای کوه نام هایی بالم نام گزاری شده بمانند سیالم، استلم، جیرزلم، جورزلم، من زلم، لم سره ، ولگام لم، بارجه لم، چکلم، اژده لم .
لم بافتحه:درلهجه ی درمیان خراسان جنوبی ( بیرجند ) به معنای نشستن باخیال راحت که از سرجاش بلند نمیشه
لم به میله هایی که در اسکیت اگرسیو استفاده میشودمیگویند
در زبان لکی به معنی شکم میباشد
طریق و راه، فوت و فن، سرّ خفی، شیوه
کوک ِ کار ؛ شیوه ٔ آن. لم آن. سر آن. قسمت فنی آن : کوک کار را دانستن یا ندانستن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
لَم و لَمّا یک امّایی دارد. . . .
دو حرف لم و لما عربی بر فعل مضارع وارد می شود و آن را در لفظ مجزوم و در معنا به ماضی منفی تبدیل می کند.
برای یادسپاری معنی ماضی منفی دادن دقت کنید که لم و لما یک امایی دارد و آن امّا همین معنی ماضی دادن است.
لم
با کسره لام وسکون میم
درکوردی ایلامی به معنی " از من " است
مانند: لم نتوا = از من نخواه یا لم نه گر= از من نگیر
زیر و بم ( کار )
لَم : از او
لم یَلِد و لم یُلَد : نه چیزی از خارج می شود و نه چیزی از خارج وارد او میشود، زیرا او خارج ندارد. به این معنا که ما و همه چیز دیگر در بطن وجود او قرار داریم و این خود به این معنا که ما هرگز از او و او از ما جدا نبوده است. لذا انا الیه راجعون به معنای بازگشت همه به سوی اوست نیست بلکه به معنای شناخت مجدد او می باشد و آنهم قدم به قدم در طی سلسله مراتب صعودی در طول قوس صعود.
...
[مشاهده متن کامل]

دوبیت از لمعات فخر الدین عراقی ( همدانی ) :
دل گم شد از او نشان نیابم
آن گمشده را در جهان نیابم😪
دو بیت از مهتاب :
دلِ گم شده گشت پیدا و از او نشانه ها یافتم
وان گمشده را زنده در گیر و تدبیر جهان یافتم😓

برای چه
در لهجه شیرازی به معنی چلاق ، شل ، افلیج ، کسی که پا ندارد ، کسی که از ناحیه پا معلول است .
در زبان شیرازی به معنی چلاق ، شل ، افلیج ، کسی که پا ندار د ، معلول از ناحیه پا
لِ ما=لِمَ ==>برای چه
لم لم ( گویش دری - افغانستان ) لم لم کردن یا لم لم راه رفتن به سلانه سلانه راه رفتن یا به دارویشی و صوفی هایی ژنده پوشی گفته می شود
چرایی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس