[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
ل (۳۸۴۲ بار)
وسم (۱۸۱ بار)
«مُتَوَسِّم» از مادّه «وسم» (بر وزن رَسْم) به معنای اثر گذاردن است. و «مُتَوَسِّم» به کسی می گویند که از کمترین اثر، پی به واقعیت هایی می برد، و معادل آن در فارسی، هوشیار، با فراست و با ذکاوت است.
علامت گذاشتن. وَسَمَ الشَّیْءَ وَسْماً» یعنی او را علامت گذاری کرد و علامت را سِمَة گویند . حتما بر بینی او علامت و داغ ذلت مینهیم. رجوع شود به «خرطوم». . متوسم آن است که به علامت نگاه کندو از آن به چیز دیگری پی ببرد و تفرس کند یعنی در آنچه از اوضاع قوم لوط یاد شد درسها و عبرتهاست به اهل فراست و عاقلان. آنها که از چیزی به چیزی پی میبرند درمجمع از امام صادق «علیه السلام» نقل شده «نَحْنُ الْمُتَوَسِّمُونَ...» البته مصداق واقعی و اولی متوسمون آنها علیهم السلام هستند. در کافی در این باره بابی منعقد فرموده و در آن پنج حدیث نقل کرده است و ضمن یکی از آنها از امام باقر «علیه السلام» است که: «قالَ رَسُولُاللهِ «صلی الله علیه واله» اَتَقُوا فِراسَةَ الْمؤْمِنَ فَأنَّهُ یَنْظُرُبِنُورِاللهِ عَزَّوَجَلَّ...» این ماده فقط دوبار در قرآن آمده است.
ل (۳۸۴۲ بار)
وسم (۱۸۱ بار)
«مُتَوَسِّم» از مادّه «وسم» (بر وزن رَسْم) به معنای اثر گذاردن است. و «مُتَوَسِّم» به کسی می گویند که از کمترین اثر، پی به واقعیت هایی می برد، و معادل آن در فارسی، هوشیار، با فراست و با ذکاوت است.
علامت گذاشتن. وَسَمَ الشَّیْءَ وَسْماً» یعنی او را علامت گذاری کرد و علامت را سِمَة گویند . حتما بر بینی او علامت و داغ ذلت مینهیم. رجوع شود به «خرطوم». . متوسم آن است که به علامت نگاه کندو از آن به چیز دیگری پی ببرد و تفرس کند یعنی در آنچه از اوضاع قوم لوط یاد شد درسها و عبرتهاست به اهل فراست و عاقلان. آنها که از چیزی به چیزی پی میبرند درمجمع از امام صادق «علیه السلام» نقل شده «نَحْنُ الْمُتَوَسِّمُونَ...» البته مصداق واقعی و اولی متوسمون آنها علیهم السلام هستند. در کافی در این باره بابی منعقد فرموده و در آن پنج حدیث نقل کرده است و ضمن یکی از آنها از امام باقر «علیه السلام» است که: «قالَ رَسُولُاللهِ «صلی الله علیه واله» اَتَقُوا فِراسَةَ الْمؤْمِنَ فَأنَّهُ یَنْظُرُبِنُورِاللهِ عَزَّوَجَلَّ...» این ماده فقط دوبار در قرآن آمده است.
wikialkb: لِلْمُتَوَسّمِین